یک شب مثل همه ی شب های دیگر بود. کمی با حالی خوش تر. ندیده و نشناخته بهش گفتم که به همسرش که اینجا تنهاست بگوید که بیاید خانه مان و با هم گپ بزنیم و شاید کمی حال ِ روزهای عجیب و غریب و غربت ش عوض شود. از تعداد انگشت های یک دست هم کمتر توی زنده گی ام این کار را کرده ام و از هیچ کدام هم پشیمان نیستم. من به آن لحظه ی عجیبی که یک دفعه دلت می خواهد همه ی درهای ِ پرایوسی ِ مجازی و حقیقی ات را برای کسی باز کنی ، ایمان دارم.
“احسانش” آمد. با یک تارت ِ سیب خوشمزه. آرام و راحت نشست روی تنها مبل ِ خانه و تورج هم پرید و کنارش آرام لم داد. حرف زدیم و حرف زدیم. یاد روزهای اول خودمان افتاده بودم. چه قدر مضطرب بودیم. چه قدر گم و محو بود همه چیز. بزرگ ترین چیزی که توی نگاه و حرف های ش موج می زد دلتنگی اش بود. سپیده اش. که بیدار مانده بود و شال می بافت و وقتی زنگ زد، صدایش پیچید توی خانه مان. چای و تارت را سه نفره خوردیم و احسانش رفت. کایو را خواباندم و مثل همه ی شب های دیگر رفتم استخر. هنوز نیم ساعت نگذشته بود که “سعید” ِ طبقه ی هفتم آمد. “سلام باران. خوبی؟ داشتم لینکدین رو نگاه می کردم… امشب هم این جایی؟”. گفتم:”امشب هم مثل همه ی شب های دیگر”. خندید. ایستادم و تکیه دادم به لبه ی استخر تا پروانه رفتنش را تماشا کنم. قوی و عضلانی ست اما من از قوی شنا کردنش بیشتر خوشم می آید تا از عضلانی بودنش. نمی دانم چرا مردهای بادی بیلدینگ کار جذبم نمی کنند. گفت شنا کنیم و بعد برویم روی روف سیگار بکشیم. به خاطر امشب. حوصله ی خاطره ساختن با کسی را نداشتم اما. آن هم امشب . راحت گفتم نه. راحت گفت که حدس می زده. بعد هم گفت که آدم مرموزی هستم و بیش از اندازه تو دار هستم. می دانم که تودار هستم اما از اینکه “مرموز” توصیفم کرد خوشم نیامد. من هم برای اینکه دلم خنک شود او را “گِی” توصیف کردم!. توی دلم البته. آمدم پایین. دیالوگ ِ هر شب میانمان رد و بدل شد. “غذا خوردی؟” “بله” “کایو بیدار نشد؟” “فقط یک بار گریه کرد و بعد آروم شد” “من می رم دوش بگیرم” “باشه”. او …کایو…من. هر سه تایی مان خلاصه می شویم توی این سه خط انگار. با حوله آمدم و نشستم پشت لبتاب. بلند شد و رفت توی آشپزخانه و با یک بطری شراب و دو تا گیلاس برگشت. نشست کنارم و بی هیچ مقدمه ای شروع کرد از روزهای اول مان گفتن. فهیدم هنوز توی فکر احسان است و روزهای اول احسان و روزهای اول خودمان. آرام آرام گیلاس ها را پر کرد. حرف زدیم از همه جا…از همه ی روزهای مان…از همه ی دوازده سال ِ قبل…از کایو…گفتیم و گفتیم و گفتیم. مدت ها بود این طور آرام و طولانی گپ نزده بودیم. گفتم ساعت چند است؟…گفت :” تولدت شده…تولدت مبارک”…و سی و چهار ساله شدم.

یک نظر برای مطلب “”

  1. نظرات

    سیمین *** آره دو مرداد ۶۲ تاریخ تولدمه! گفته بودی تولدت مبارک با تاخیر یا پیشاپیش خواستم بگم تبریکت با تاخیر بوده *** 🙂 با تاخیر به از هرگز:)))
    ساناز *** 🙂 با تاخیر به از هرگز:))) *** ممنونم:)
    سیمین *** تولدت مبارک نازنین *** ؟ متوجه نمی شم. روز تولدته؟
    سپیده اش 🙂 *** ممنونم:) *** 🙂
    دختر نارنج و ترنج *** دو مرداد ۶۲ *** باید بنویسیم مامان مارلی. چاره ای نیست عزیزم 😉
    شیدا اجیل *** ؟ متوجه نمی شم. روز تولدته؟ *** سلام. کمی درگیر بودم. هستم:) ممنونم:)
    وحیده *** ع ز ی ز ِ د ل ِ من! *** مرسی. باید نوشت. تنها راه نجاته:))
    فتانه *** 🙂 *** هستیم. کمی درگیری های همیشگی:) ممنونم
    دختر نارنج و ترنج *** خوووبم باران، خووووبم…. چه خوووب که نوشتیییی… *** همه خوووووب. تو و مارلی جانم چی؟ همه چی خوبه؟
    سرن *** باید بنویسیم مامان مارلی. چاره ای نیست عزیزم 😉 *** مرسی سرن عزیز.:)
    پربسا *** باران کجایی دختر؟نگرانت شدم امیدوارم خوب باشید همگی و مشغول زنده گی و شادی *** ممنونم پریسای عزیز:)
    hoda *** سلام. کمی درگیر بودم. هستم:) ممنونم:) *** :))))) تو هزار سالته؟؟…بله روزها شلوغ اما مهربانن:)
    شیدا فندق *** تولدت مبارک باران چه خوبه که هنوز می نویسی *** عزیزم تو لطف داری بینهایت.
    Aida *** مرسی. باید نوشت. تنها راه نجاته:)) *** مرسی:)
    رافائل *** سلام… چرا خیلی وقته نیستین ؟ خودتون و کایو خوبین؟ *** ممنونم رافا! (صمیمی شدم)
    غ ز ل *** هستیم. کمی درگیری های همیشگی:) ممنونم *** مرسی غ ز ل:) ۱۲۰ زیاد نیست؟؟؟:))
    دختر نارنج و ترنج *** سلام باران من، خوبی دختر جانم؟ کایو جانم خوبه؟ ترنجکم؟ تورجکم؟ همه خوبین؟ دلم برات تنگ شده عزیزکم… *** ممممممم…که تو همیشه می فهمی منو:)
    فتانه *** همه خوووووب. تو و مارلی جانم چی؟ همه چی خوبه؟ *** ممنونم فتانه جان:)
    دزیره *** تولدت خیلی مبارک مامان کایو، دختر مهر! چقدرم باران اسم با مسمایی است برای یه پاییزی! *** مرسی:)
    کامشین *** مرسی سرن عزیز.:) *** یه روزی میبینمت:)
    لاله *** تولدت مبارک باران عزیزم امیدوارم سی و چهار سالگی خیلی شیرین و دلچسب باشه *** مرسی:)
    رها *** ممنونم پریسای عزیز:) *** سعی ش رو می کنم:)))
    سین میم *** تولدت مبارک پس حالا این روزا مهربون تر از روزای اول هستن؟ اوه بعد هزار سال دارم کامنت میذارم برای یه نفر *** سن مارک؟!…چه نزدیک به ما:) دو خیابون. حالا کجایی؟
    مریم *** :))))) تو هزار سالته؟؟…بله روزها شلوغ اما مهربانن:) *** مرسییی . هزار کرووووور مرسی
    سیمین *** تولدت مبااارک مهر ترین باران دنیا تو و فنجون ایده ال های ذهن منید دوستت دارم دخترک زندگیت پر حرف های اروم پر عشق پر خاطره پر زندددگی امیدوارم ۳۴سالگی برات دلچسب رقم بخوره مراقب خودت باش و بدون همیشه ی همیشه بهترینی *** تولد تو هم مبارک. با تاخیر یا پیشاپیش:)
    الهام *** عزیزم تو لطف داری بینهایت. *** ممنونم
    هستی *** تولدت مبارککککک *** مرسی هستی که هستی:)
    هدهد *** مرسی:) *** هفت مهر:)
    نازنین *** تولدت مبارک عزیزم. *** چشم نازنین:)
    Azar *** ممنونم رافا! (صمیمی شدم) *** مرسی اذر عزیز.
    مادر تنها *** تولدت مبارک باران جان ان شالله ١٢٠ ساله بشى در کنار همسر و پسر گلت *** بر من و بر ما:))))))))))))))
    سربه هوا *** مرسی غ ز ل:) ۱۲۰ زیاد نیست؟؟؟:)) *** اوهووووم:)))
    *** دخترک عزیزم، باران دوست داشتنی همیشه ام، تولدت مبارک……. نمی دونم درسته برای پست تولدت حرفی بزنم که غم داره یا نه؟ درباره ی پست قبلی… سی بار آمدم و خواندمش و پیامی نگذاشتم… یه بزرگی گفته هرچه عقل آدمی زیاد میشه غمش هم بیشتر و بیشتر میشه، پس باید ما مردم ایران آدم های خیلی عاقلی باشیم..من یکی که ترجیح می دم دیگران دیوانه خطابم می کردن و کمی شادتر زندگی می کردم اما ماشالله اسباب غم همیشه مهیاتره! بگذریم… مهم امروزه، تولدت مبارک عزیز دل من، عزیزترین باران من…. عمرت دراز و بی غم…. ***
    *** ممممممم…که تو همیشه می فهمی منو:) ***
    *** سال جدیدت خوش باشه برات…. چه مرور به جا و خوبی بوده برای خاطراتتون… ***
    *** ممنونم فتانه جان:) ***
    *** تولدت مبارک…. ***
    *** مرسی:) ***
    *** دلم می خواست الان مونترال بودم. تازه وارد بودم و بارون می اد خونه مون. ***
    *** یه روزی میبینمت:) ***
    *** تولدت مبارک ***
    *** مرسی:) ***
    *** ای متولد هفت / هفت به دنیامون خوش اومدی سی و چهارسالگی محشری داشته باشی. خب ؟ ***
    *** سعی ش رو می کنم:))) ***
    *** ما هم هر از چندی روزهای اول را مرور می کنیم، که با دو چمدان آمده بودیم، استودیویی توی خیابان سنت مارک اجاره کرده بودیم و به ذره های امید چنگ زده بودیم. روزهای اول را آدم بعدا می فهمد که چه عزیز اند. تولدت مبارک باران جان، سال به سال دلت پر از خوشی ***
    *** سن مارک؟!…چه نزدیک به ما:) دو خیابون. حالا کجایی؟ ***
    *** عزیز دلم… مهرماهی ِ قشنگم… مامان ِ پسرک ِ چش سیاه ِ خوردنی… تولدت مبارک… تولدت هزااااار کرور مبارک… گپ و گفت هاتون عاشقانه و مداااام و طولانی… دعا میکنم هر روز خوشبخت تر از دیروزت بشی… ***
    *** مرسییی . هزار کرووووور مرسی ***
    *** سی و چهار ساله ی با احساس! منم به اون لحظه ی اعتماد، خیلی ایمان دارم و بابتش خوشحالم همسن جانم ❤ ***
    *** تولد تو هم مبارک. با تاخیر یا پیشاپیش:) ***
    *** الهیییی تولدتون مبارک ایشالا به همه آرزوهای قشنگتون برسید و همیشه کنار هم خوش و خرم زندگی کنید. الهی آمین ***
    *** ممنونم ***
    *** تولدت مبارک خانوم گل. چقدر فشنگ بود گپ خودمانی تا تولد. شاد و سلامت باشین ***
    *** مرسی هستی که هستی:) ***
    *** تولدت مباااارک.. ۶مهر؟ مامان منم ۶مهر تولدش منو کایو داریم به یه اشتراکاتی میرسیم.. ***
    *** هفت مهر:) ***
    *** تولدت مبارک دختر “فایت فور ایت، دنت اور گیو آپ” بهترین و زیباترین و شیرین ترین لحظه ها رو برات آرزو میکنم. هزار تا بوس برات ***
    *** چشم نازنین:) ***
    *** Barane khoshgelam tavalodet mobarak azizam, ishala 120 sale shio be tamame arezohat beresi, pesarake dostdashtanio az tarafe man bebos, mibosamet ***
    *** مرسی اذر عزیز. ***
    *** عزیزم. بارانکم. سالروز میلادت هزاران بار بر من و برما خجسته من خیلی خیلی دوست دارم و برای خانواده سه نفره ی قشنگت بهترین های دنیا رو خواستارم ***
    *** بر من و بر ما:)))))))))))))) ***
    *** از اون تعدادهای کمتر از یک انگشت دست، یکبارشو شاهد بودم تو کیش. یادته؟! ***
    *** اوهووووم:))) ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *