“ما”نترال نامه- سه
نگران نوشتن ام هرروز. می ترسم خاطرات ام فراموش شود. آقای نویسنده هررروز می نویسد ما را و من مدام حسادت می کنم به خاطره نویسی اش. من اما باید انگار خودم را جمع و جور کنم. چی می تواند بهتر و دنج تر از کنج این خانه ی مجازی با دوستان واقعی اش باشد. نمی خواهم فکر کنم که وبلاگ نویسی عمری دارد و عمر وبلاگ نویسی من به سر آمده. مگر عمر ِ حرف داشتن ِ آدم به سر می آید؟ نچ که نمی آید. به خودمان آمدیم و دیدیم دو هفته مانده ادامه مطلب