امروز برای آخرین بار، خانه ی نیکول. همین چند کلمه اس ام اس و یک دنیا حرف… که درست است که امسال تمرین های مان به خاطر بیماری و عمل اش نیمه کاره ماند و همه چیز تعطیل شد، اما عوض اش سه سال تمام هر هفته، پنج شنبه های اش را برای ما گذاشت و هر بار با بوی کیک و شیرینی های اش مست مان کرد. برویم که قبل از رفتن اش برای همیشه یادش بیندازیم که یادمان نرفته که او با ما دختر و پسرهای معمولی، کاری کرد که حس ستاره بودن ادامه مطلب

روز اجراست. شب و روزم را از هفته ی پیش گم کرده ام. کار و تمرین و تمرین و کار. خسته میخوابیدم و خسته تر بیدار میشدم. بی ماشینی هم یک طرف. بله ماشین را خواباندند! احتمالا فکر کردند که این دخترک خودش نمی خوابد، لااقل کاری کنیم ماشین اش استراحتی کند و چشمی روی هم بگذارد! به جرم ِآزادی های یواشکی! اصلا دل ام نسوخت. داشتم لذت باد روی پس ِ گردن ام را تجربه میکردم. به درک. مهم نیست. امروز صبح که چشم باز کردم دیدم سعید و ندا و کیهان توی یک ادامه مطلب

بی خود و بی جهت حس خوبی به اش نداشتم از همان اول. خیلی بی خود و بی جهت هم نبود البته. من معرفی اش کردم به گروه و بعد آن قدر گند زد توی تمرین ها و اجرا و از آن طرف هم وقتی توی آن شرکت کذایی بودم با آقای ی ریخت روی هم و خلاصه آجر آجر اضافه کرد به دیوار “خوشم نمی آد ازش” ِ من! اعتراف اش ساده نیست اما من آدم کثیفی هستم اگر داستان ام بشود ایگنور کردن ِ یک نفر. آن قدر زشت و زننده این کار ادامه مطلب

مخاطبان جان، خلاصه بگویم؟ یکی از بازیگر های نمایش ما دچار نقص فنی شده و ما کلا همه گی در گِل ایم عمیق. زبان فرانسه دان ِ علاقه مند به تاتر با قابلیت حفظ متن در یک ماه یافت می شود این جا؟ متن سخت و پیچیده نیست فقط نیازمند وقت و تمرین است! یافت می شود؟:( برای اطلاعات بیشتر با اینجانب که نقش اول ِ گردن شکسته ی نمایش نیز هستم و با فرد ِ نقص فنی دارای دیالوگ های متمادی هستم تماس بگیرید و یک گروه را از نگرانی و نیکول را از ادامه مطلب