عطش نامه- دو

تورج را با کازین تازه از فرنگ برگشته ی ترنج و تورج swap کردیم تا شاید فرجی شود به حال دخترک ام! جناب” مانی” تشریف فرما شدند به خانه ی ما و تورج خان ِکپلک ام رفت خانه ی مانی این ها! شب اول به چنگ و چنگ کاری ترنج و مانی گذشت و خواب حرام ما. مانی از آن گربه هایی ست که مادرش شاهزاده خانوم بوده و پدرش شاه و خودش قیمت اش بدون پروتز و لباس مارک دار، میلیونی ست! شبیه گربه های اشرافی ست اما من هیچ حس خوشایندی ندارم به اش. شاید چون حس می کنم گربه ی مهربانی نیست و دو سه بار هم حمله ور شد به من و خط و خوط ام انداخت! شاید هم چون من بزرگ اش نکرده ام و وقتی فسقل اک بود مثل ترنج و تورج توی گردن من نخوابیده که حالا حس کنم بچه ام است.اولین شب خانه مان بدون تورج پشمالو ام مثل غمگین ترین شب سال گذشت. مخصوصا این که برادر آقای نویسنده زنگ زد و گفت که تورج غریبی می کند و مدام زیر مبل است و میو میو های مظلومانه می کند و من دل ام ضعف رفت برای ابریشمی طوسی ام . تحمل می کنم اما به خاطر ترنجک ام که ببینم دخترک ام بالاخره عطش اش می خوابد یا نه. بگذریم که اصلا اضافه کردن تورج به زنده گی مان فقط و فقط به خاطر ترنجک ام بود. خب…مثل خیلی چیزهای دیگر که توی زنده گی آدم برنامه ریزی می کند و آن طور پیش نمی رود که می خواهی..

یک نظر برای مطلب “عطش نامه- دو”

  1. ناشناس

    فنجون *** چقدر نیکول خوشبحالش هست که شاگرداش انقدر قدر شناس و با معرفت هستند . برایش خاطره ساختین که هر دفعه به یاد شماها لبخند بزنه … چقدر خوشبحال شماهاست که فرصت آشنایی با همچین فردی رو داشتین و من چه خوشبختم که افتخار دیدن نمایشتون رو داشتم، حالا ولو با استرس :))) هه! اون کچل هم که اینجاست و زندگی همچنان در جریان است … شاد باش، مهر بورز و خوشبخت باش *** ولو با استرس
    دختر نارنج و ترنج *** ولو با استرس ***
    *** امیدوارم نیکول هرجا که هست حالش خوب باشه و زندگیش شیرین. چقدر بعضی آدم ها خوبن، چقدر متفاوتن…. و چه خوب که نیکول هست، چه خوب که شما قدرشو می دونید.. ☺ ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *