عطش نامه- یک

حس کردم روابط عاطفی شان عجیب و غریب شده. جوری که انگار هم رابطه ای هست و هم نیست. دخترک درست مثل قبل تر ها که تنها بود همان طور مغموم و حرارت اش بالا بود. مطمئن بودم که “Zing” همدیگر شده اند اما چند باری که با دخترک رفتم دکتر، دکترشان فرمودند که ایشان هنوز ویرجین هستند!. بنده البته تبحر خاص و چندانی در روابط “Zing” ی ندارم ولی خب فهمیدن این که دو طرف می توانند بزینگند یا نزینگند اصلا تبحر خاصی نمی خواهد! به هر حال سن و سالی از بنده گذشته و اگر خیلی چیزها را نفهمم، خیلی چیزها را خوب می فهمم! خلاصه یک بار دل را زدم به دریا و به دکتر گفتم که actually ایشان این اِ ریلیشن شیپ هستند و هرازگاهی هم خبر دارم که zing بین شان برقرار است اما پس چرا انگار این طور شده که نباید بشود؟…دکتر جان با تعجب نگاه ام کردند و نگاهی هم به دخترک و چند تا سوال و جواب از من و بعد نگاه به دخترک و دوباره چند سوال و جواب از من و در نهایت فرمودند که پسرک در مرحله ی بی عرضگی بلوغ به سر می برد!
دخترک را برداشتم و آمدیم خانه.
از صبح نشسته ام و رفته ام توی فکر ِ پسرک نابلد و دخترک پر حرارت و مانده ام که چه کنم برای دخترک…
پ.ن.۱. zing و زینگیدن را از انیمیشن هتل ترنسیلونیا یاد گرفته ام!
پ.ن.۲. ترنج و تورج!

یک نظر برای مطلب “عطش نامه- یک”

  1. ناشناس

    شب زاد *** یعنی میخای دیگه بزاریش اونجا؟دیگه تورجو برنمی گردونی؟ *** نهههههههههعععععع واسه چند روز فقط! دیوونه شدی؟!!
    sheyda fandogh *** نهههههههههعععععع واسه چند روز فقط! دیوونه شدی؟!! *** بلی. مشکل اوشونن که هنوز در بی عرضگی دوران پیش از بلوغ به سر می برن. بلوغ که به هیکل نیست! اینو تازه دریافتم
    مینروا *** هوووووووم داره جالب میشه ! ببینیم مشکل واقعن از تورج خان بوده یا چی *** امروز رفتم بهشت زهرا. یاد پارسال همین روزا داره روانیم می کنه. شمارش معکوس برای از دست دادن بابا… چرا فکر می کنم بیشتر از یک ساله که می شناسیم همو پس؟! … هنوزم می شه گاهی حرف زد… کیلومترا رو ول اش کن. ما دوستیم و کیلومتر حالی مون نیست:)
    مینروا *** بلی. مشکل اوشونن که هنوز در بی عرضگی دوران پیش از بلوغ به سر می برن. بلوغ که به هیکل نیست! اینو تازه دریافتم ***
    ویولا *** باری…۲۵ ام میشه یه سال. یه سال شد که میخونمت… و سه سال شد که بابا رفته. یهو یاد پارسال این موفع افتادم که هی چی آروم ام نمیکرد به جز خوندن. اون طرف کیلومترها دورتر تو غمگین بودی. یاد اینکه نشستم همه نوشته هاتو خوندم تو دو روز…یاد اون موقع که چت کردیم. باورم نمیشه که بازم گذر زمان همه چیو میشوره و میبره با خودش. اینکه فقط زخما میمونن که هر از چندگاهی سر باز میکنن و هر روز میتونی ببینی که یه سریاشون کم رنگ تر میشن ولی یه سریاشون جاشون میمونه تا ابد. اینکه الان من اینجام نه کیلومترها دورتر ، بلکه فرسنگ ها دورتر و … اینکه بازم باید دید که زندگی چی پیش میاره. و اینکه روز شنبه. من نشسنم اینجا تو آفیس، تنها. و دارم اندازه یک سال که باید گریه میکردم و نکردم اشک میریزم. *** نه ترنج پرشین نیست و اصلا هم برام مهم نیست:) مهم اینه که توی زنده گی مه و بهترینه
    رها *** امروز رفتم بهشت زهرا. یاد پارسال همین روزا داره روانیم می کنه. شمارش معکوس برای از دست دادن بابا… چرا فکر می کنم بیشتر از یک ساله که می شناسیم همو پس؟! … هنوزم می شه گاهی حرف زد… کیلومترا رو ول اش کن. ما دوستیم و کیلومتر حالی مون نیست:) *** درست مثل بچه
    فلرتیشیا *** نمیدونم. حتی همیشه فکر میکنم که از خیلی قبل رفتن بابا میشناسمت. انگار همه اون لحظات و سر کشیدم. *** من از داستان های گربه ای چرا خسته نمی شم اصن. امیدوارم نوه م به من بره نه به اون داماد مردک
    داداشی *** *** بله بله ایشون به وطن بازگشتند و خوب و آشتی اند
    شب زاد *** ولی چقدر برام جالبه که همه اونهایی که یه موجود خونگی دارن دقیقا مثل یه عضو خانواده ، مثل آدم ها باهاشون ارتباط برقرار می کنن. من تا بحال خودم نداشتم و فکر هم نکنم هیچوقت بتونم خودمو اسیر این نوع وابستگی بکنم چون واقعا اگه نتونم خوب از پسش بر بیام داغون می شم… راستی ترنج پرشین نیست؟ آخه فرم صورتش شبیه پرشین ها و حتی تورج خان هم نیست. از اون لحاظ که پرشین با گربه های معمولی نباید جفتگیری کنن میگم *** هردو خوب و عاشق:)
    دختر نارنج و ترنج *** نه ترنج پرشین نیست و اصلا هم برام مهم نیست:) مهم اینه که توی زنده گی مه و بهترینه ***
    *** هه چه بامزه ! مثل آدما دنیای پیچیده ای دارن این موجودات پشمالو . چه قده باید مواظب چیز و میزاشون بود 🙂 ***
    *** درست مثل بچه ***
    *** دلم برای تورج سوخت.حالا ترنجک اگه باردار بشه اخلاقش بد و تند میشه.حالا امیدوار در آینده تورج با نوه هاتون مشکل پیدا نکنه! پارسال یکی از گربه های حمایتی منم به ماه تو سرما غیبش زد و منم دلم هزار جا رفته و فکر میکردم خدای نکرده بلایی سرش اومده و چند وقت کارم گریه زاری بود تا بعد از یه ماه لاغر و کثیف و ژولی پولی و بی اعصاب برگشت.یعنی فکر کنم گیس برده بخاطر شوووور یه ماه در به در میگشته!:دی ***
    *** من از داستان های گربه ای چرا خسته نمی شم اصن. امیدوارم نوه م به من بره نه به اون داماد مردک ***
    *** فکر می کنم تو با عمه اک ات مشکل اساسی داری ! می دونی تا حالا با این پست هایی که می گذاری چه چیزهایی حواله اش کرده ام ؟ ؟ هان ؟ اگه باهاش مشکل داری مردونه ! برو به جنگ اش نه به این شیوه ی از پشت خنجر زدن نامردانه ! از من گفتن بود … ریمیا رو اگه دیدی سلام برسون بگو یکی سخت می خاهد اش … داداشی ” ک” ***
    *** خیالم راحت شد باران پس باز میای و میگی از تورج خان کپلک ات با اون دم قشنگش. کاش ترنج کوچک دلبر مهربان هم به خواسته ی دلش برسه ***
    *** بله بله ایشون به وطن بازگشتند و خوب و آشتی اند ***
    *** چه دلم برای تورج گرفت…. پشمالوی طوسی نازنازی…. حالا ترنجکم بهتره؟ ***
    *** هردو خوب و عاشق:) ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *