این ها مغزشان بیست و پنج گرم است.قبول که هوش سگ ها(با هفتاد گرم مغز) را ندارند، شاید وفادار هم نباشند به قول داستان های مردمان ِ داستان پرست،اما لااقل دلتنگی ِ من و سکوت ِ خانه و از تنهایی ترسیدن ام را حس می کنند انگار که صبح تا شب هم جلوی تی وی دراز بکشم باز از کنارم جم نمی خورند و جای شان نیم سانتی متری ِ من است و آدم مگر از یک حیوان خانگی جز درک این که ” خرابم…باش تا نوازش ات کنم” چه می خواهد؟
انسان های خانگی اش، (با مغز ِ یک کیلو و چهارصدی!)توی درک ِ همان اول اش که “خرابم” مانده اند، چه برسد به این که “باش ” . نوازش که دیگر…

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    سیمین (صورتی و سبز و آبی) *** چه چهارتایی ِ رنگارنگی! چه خوب که از آخرینش این به یادگار مونده… *** کاش از اخرین اش “چهار” ش می موند
    فرزانه *** کاش از اخرین اش “چهار” ش می موند *** بسی رنج بردیم واسه بافتن اینا
    فرزانه *** نازی چقدر خوشگلن . مخصوصا اونیکه آستینش سرخابیه . دوسشون دارم *** اوهوووم. از برق ِ حلقه؟
    shirin *** بسی رنج بردیم واسه بافتن اینا *** شی شی!
    بهروز *** الان که دارم خوب به عکس نگاه می کنم فکر می کنم که تو اون آستین سفیده ای ***
    زهرا *** اوهوووم. از برق ِ حلقه؟ *** آموزش؟؟؟
    لیلا *** Baran 🙁 🙂 *** چشم
    مرمر *** شی شی! *** من نازی استین قرمز دارهمن با انگشتم دست ف رو گرفتمکناریش هم جودیانگار دیروز بود
    مهدیس *** آخ *** به ساده گی و سختی فرش
    مهدیس *** *** من و نازی و ف و جودی…
    رامک *** عکسو که دیدم گفتم دستبدهای اون آستین سفیده از همه قشنگتره بعد گفتم اصن این دسته خوده بارانه .برم حدسمو به باران بگم.بعد دیدم فرزانه گفته اصن حالا ک اینجور شد منم دستبند میخوام همون رنگای تو.بارااااان آموزششو بذارررررر *** نیم کیلو نخ بیار کافه سینما یادت می دم قوقی جون جونی.
    شب زاد *** آموزش؟؟؟ ***
    shirin *** پیکری چهره ای دستی سایه ای بیدار خوابی هزاران چشم در رویا و خاطره *** دقیقا مثل حس من بعد از دیدن عکس. مخصوصا “آه”
    شیرین.م *** نمیدونم چرا دلم میخواد بهت پیشنهاد بدم آهن ادامه بده از رضا یزدانی گوش بدی *** به وبلاگ آموزشی ِ دنیای نخی ِ فریدا خوش آمدین
    ققنوس روی کاناپه *** چشم *** درسی شد برام این چهارتا و تقسیم شدن اش به سه!..که ف بماند یک طرف و جودی یک طرف و من و نازی یک طرف.
    شب زاد *** منم ازین دستبندا می خواممممممممممممم خیلی خوشگلن. دستا رو هم معرفی میکردی خوب.دست خودت و که بچه ها فهمیدن. *** تلخ اما درست
    مهسا *** من نازی استین قرمز دارهمن با انگشتم دست ف رو گرفتمکناریش هم جودیانگار دیروز بود *** امیدوارم پشیمون نشه. هیچ وقت.
    دختر نارنج و ترنج *** بافتنش خیلی سخته؟ *** من هنوزم باورم نیست
    زالزالک *** به ساده گی و سختی فرش ***
    مهدیس *** نازک آرای تن ساقه گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای دریغا به برم می شکند … ***
    بلفی *** ست تو و نازی و “ف”و اون یکی ای که نمی دونم کی بوده .چهارتایی تون دلمو فشار داد.بیچاره خاطره هات که این قدر درد می کنند.ولی یه چیزی رو بهت بگم؟کار خوبی کردین که بیدار موندین و اینا رو رج زدین.از زندگی فقط همین شب های بیدار موندن و بافتنش می مونه. ***
    جوراب پاره و انگشت آزاد *** من و نازی و ف و جودی… ***
    لیلا *** Eyvay…. ***
    *** ***
    *** من یه زمانی یه مدل ساده ش رو بلد بودم… ولی الان دلم میخواد اینا رو بلد باشم… میخوام! ***
    *** نیم کیلو نخ بیار کافه سینما یادت می دم قوقی جون جونی. ***
    *** حرف دارم باهات.قد یه دنیا تعریف کردنی دارم برات.چرا نمیرسه روز دیدنت؟ ***
    *** ***
    *** نتیجه دیدن عکس: یک کم لبخند یک کم بغض یک کم آه و بعد لعنت به این بازی مسخره زمونه ***
    *** دقیقا مثل حس من بعد از دیدن عکس. مخصوصا “آه” ***
    *** چقددددددددددر قشنگن!!! خب تصویری آموزش بده … ***
    *** به وبلاگ آموزشی ِ دنیای نخی ِ فریدا خوش آمدین ***
    *** یه جا خوندم : ما خاطره ها را می سازیم و آنوقت آن خاطره های نامرد ما را نابود می کنند. یه اعتراف اولش که هنوز نمی دونستم دستا مال کیه!؛ از دست جودی خیلی خوشم اومد. گفتم چه دست تپلوی قشنگی! دستبند نازی رو هم خوشم اومد… چه چارتایی قشنگی… دنیا همینه باران خانوم. گاهی فقط حسرت هایی از گذشته براموم می مونند. همین ***
    *** درسی شد برام این چهارتا و تقسیم شدن اش به سه!..که ف بماند یک طرف و جودی یک طرف و من و نازی یک طرف. ***
    *** باران از دست دادن سخته اما اینکه کسی که دوسش داری زنده باشه و از دستش بدی سخت تره چون مرگ دست ما نیست. من تو دوسال گذشته خیلی از عزیزانم و زنده زنده از دست دادم خیلی درد داره. من با مرگ هم عزیز از دست دادمها ولی اینقدر درد نداشته. انگار با مرگ راحت تر می تونم کنار بیام تا بی معرفتی آدمها ***
    *** تلخ اما درست ***
    *** دست نازی و دستبند شما رو بیشتر از همه دوست داشتم. من دلم برای جودی بیشتر می سوزه. اون سه نفر رو یه جا از دست داد و چون الان زمانی از زندگیشه که خیلی درگیره نمی دونه چه چیز مهمی رو از دست داده و وقتی بفهمه دیگه انقدر خراب کرده که احتمال درست کردنش خیلی پایینه ***
    *** امیدوارم پشیمون نشه. هیچ وقت. ***
    *** رگ های دست ف انگار خود زندگیست باورم نمیشه این رگ ها این دست ها…. جودی رو برای گرفتن مراسم عروسیش سرزنش نمی کتم دعوت نکردن شما آزار دهنده بود! ***
    *** من هنوزم باورم نیست ***
    *** صدای ف رو روزی دوبار گوش میدم ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *