یک طناب بستم گردن خودم، محکم گره اش زدم و آن سرش را محکم کشیدم.”خودم” مقاومت می کرد.محکم تر کشیدم اش.گفتم بگذار این نمایش کوفتی تمام شود بعد بنشین و تا آخر دنیا عر بزن! ولی حالا وقت ادا و قیافه برای آن بچه هایی که همه ی روز و شب شان را گذاشته اند پای این نمایش نیست! طناب را کشیدم و کشاندم خودم را به استودیو..پنج و نیم قرارمان بود…شد شش..شش شد شش و نیم..شش و نیم شد هفت…هفت و نیم…هشت…ده…یازده…دوازده…دوازده و نیم!…مثل ربات می نشستم روی صندلی و هر وقت صدایم می کردند می رفتم توی اتاق شیشه ای و می خواندم و دوباره بر می گشتم روی صندلی می نشستم!..بماند که ترانه ها باید با لبخند و شاد ضبط می شد و آن هایی که من خواندم “زار” از در و دیوار صدای ام می ریخت.ساعت نزدیک یک نیمه شب بود!..بچه ها غر می زدند.نیکول گیر می داد.به ادای کلمه ها، به بسته بودن دهان..به حرکت سر…به شکاف دیوار…به آدامس جویدن سعید…به راه رفتن مارتین.بعضی از ترانه های سه خطی را سیصد بار خواندیم.نوبت ترانه های “کُر” ِ‌دخترها شد.چند بار خواندیم و نشد.ساعت از یک هم گذشت.یک دفعه “میم” هدست را از گوشش برداشت و پرت کرد و داد زد که”من خسته م نمی تونم!”.همه خفه شدند.رنگ نیکول را توی اتاقک شیشه ای دیدم که تغییر کرد. بلند شد آمد توی اتاق ما و شمرده شمرده اما عصبانی گفت:” خسته؟!…خسته؟!!ها ها ها. حق نداری خسته شی …هیچ کدومتون حق ندارین…گوشاتون رو باز کنید.وقتی باران با این وضعیت اومده به خاطر شما…وقتی باران نمی خنده…وقتی باران انگار سه هفته ست که غذا نخورده و من هر لحظه نگرانم که بیفته روی زمین اما ایستاده و می خونه…وقتی باران حتی سر به سر سعید هم نمی ذاره…و این یعنی حال اش بده.خیلی بد.هیچ کدوم تون حق ندارین خسته شین.به خاطر باران.هر کس می خواد بره..می تونه بره..اما برای همیشه از همه خداحافظی کنه و بره!”.و برگشت توی اتاقک شیشه ای.صدا از کسی در نمی آمد.میم برگشت و هد ست را گذاشت روی گوش اش…
و من درک شدم!

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    مرمر *** باران جان به این فکر کن که حداقل هروقت دلت برای صداش تنگ شد میتونی گوش بدی *** اره اره مرمر.دلم باز شد از دیشب
    عسل *** اره اره مرمر.دلم باز شد از دیشب *** در بهترین جای آسمان قصه می گوید.در بهترین جای آسمان قصه می گوید.در بهترین جای آسمان قصه می گوید.دارم با این جمله گریه می کنم ریحان…همین یک جمله…چه کرد با من این جمله
    پیراشکی عشق *** هیچ….هیچ *** شیرین من فقط وقتی عکساشو توی موبایلم می بینم ..یه دفعه می لرزم که واقعا نیست؟!…انگار نبودن اش داره غیر قابل باور تر می شه هی
    آیدا *** نازی را تنها نذارید… دلم میسوزه خیلی… *** آره صداش ازون صداهایی بود که دوست داشتم.
    زهرا *** چه صدای قشنگی… *** من جز این که بگم “خیلی سخته”…هیچ کار دیگه ای نمی تونم بکنم که ذره ای تو رو درک کنم.از دست دادن آدم های نزدیک ..اون هم یک باره…اصلا توی ذهنم جا نمی شه.این اتفاق صد هزار بار بدتر و وحشت ناک تر ازون چیزیه که به من و خانواده م این روزها می گذره.خوشحالم برای بودن ات این جا.برای اعتماد کردن و گفتن ات..”من”
    ریحان *** وای اون عکس این صدا که ازش گذاشتی.چقد سبز بوده چقد زود بود برای رفتنش.خدا به خانوادش و تو صبر بده *** یعنی کسی با اسم تو؟!!…مگه می شه؟
    مینا *** باران عزیز…مخمل صدای ف ؛(که تا امروز از روزی که رفته و من خاموش می خوانمت )که در سکوت هر روزه ام به یادش بودم و لحظه ای خدایم شاهد است که فراموشش نکردم از دعا اگر قابل باشم؛ آن چنان تکانم داد که دیگر نتوانستم از واژه فرار کنم …فوران کردم باران …آتش انداخت به دلم…چنگ انداخت به تمام بغض هایی که از پر کشیدن نازدانه ها به گلویم هنوز مهمانند و ف را با اینکه ندیده بودم ولی حس کرده بودم که نازدانه است …دریافته بودم انگار …من برای آرامش او که یقیین دارم در بهترین جای آسمان قصه می گوید برای آسمانیان دعا می کنم …و برای آرامش نازی و شما …هر لحظه … من سنگینی غم شما را می فهمم باران عزیز… *** مرسی نوشین عزیز.ف رفت اما من با نوشتن رفتن اش..صد تا ف پیدا کردم انگار.
    مهرک *** در بهترین جای آسمان قصه می گوید.در بهترین جای آسمان قصه می گوید.در بهترین جای آسمان قصه می گوید.دارم با این جمله گریه می کنم ریحان…همین یک جمله…چه کرد با من این جمله *** شروع کردم به نوشتن ازش که بدونه مهمه …نوشتم که بعدا بیام و بخندم و بگم دیدی باران؟..ف خوب شد..نوشتم و نوشتم و هر شب نوشتم..خودش نموند اما به قول تو و یکی دیگه از خواننده ها…یادش موند توی دل یه عالمه خواننده ای که حتی نمی شناختن اش.
    shirin *** چی بگم باران لال شدم اینو شنیدم…. *** صداش قشنگ بود..قشنگ هست…قشنگ خواهد بودفعل اش توی همه ی زمان ها صرف می شه..
    فرناز *** تو هم خیلی مردی و با معرفت مث مامان “ف” چقدر خوبه که کنار نازی هستی، مرسی برای بودنت که جبرانی است برای همه نبودنها، و تنها صداست که میماند… *** خوب تعبیری ست
    من *** Az f k harf mizani enqad mifahmamet k mikham biyam harjayi k hastio begam unruz hameye ma ta akhare vaqt hange dokhtare mu meshkiee budim k esmesh baramun sakht budo nemidunestim chejury b khanevadash vaqeiyato begim :(Che khub k az valiasr bordinesh ta ma bishtar sharmande nashim.Vay baran, chi mikeshid shoma.. chi mikeshid.. *** من همیشه می گفتم موهات مثل موهای گربه ست و اون هیچ وقت خوشش نمیومد
    شب زاد *** شیرین من فقط وقتی عکساشو توی موبایلم می بینم ..یه دفعه می لرزم که واقعا نیست؟!…انگار نبودن اش داره غیر قابل باور تر می شه هی *** سارا جان.پیغام های خصوصی تو چک کن
    میم *** با شنیدن صداش غصه خوردم. صدای مهربونی داره…داشته…. ***
    پیراشکی عشق *** آره صداش ازون صداهایی بود که دوست داشتم. *** “اصل” ِ حالم “تقلبیه” مرمر!..فِیک ِ خوب بودن ام این روزها.این راستشه.
    نوشین *** هرچی خواستم چیزی ننویسم نشد! منم از پست رفتن “ف” عزیز با وبت آشنا شدم متاسفانههر بار میام دلم آتیش میگیره .یاد تمام کسایی میوفتم که از دستشون دادم! یه جمعیت عظیمی رو! توی ی زلزله ی لعنتی! یه دفه بدون هیچ مقدمه ای توی چندثانیه!تقریبن تمام دوستای چندین سالمو!خوشحال باش که به اندازه کافی باهاش بودی عکسشو داری صداشو داری! من هییییچکدوم از اینارو ندارم! حتی جسدشون و هم ندیدم! برای آخرین بار باهاشون خدافظی نکردم! حتی خیلی هارو اصن نمیدونم کجا دفن کردن!و به قول تو این بغض و حسرتهای چندساله چاقو چاقو ام میکند!!!اینجا اولین جاییه که از این مصیبت زندگیم حرف زدم!ولی باید میگفتم که بدونی همیشه بدتری هم هست! خدا رحمت کنه این فرشته ای رو که حقیقتا در بهترین جای آسمان قصه میگوید الان! *** هر کاری کن جز مردن
    دختر نارنج و ترنج *** من جز این که بگم “خیلی سخته”…هیچ کار دیگه ای نمی تونم بکنم که ذره ای تو رو درک کنم.از دست دادن آدم های نزدیک ..اون هم یک باره…اصلا توی ذهنم جا نمی شه.این اتفاق صد هزار بار بدتر و وحشت ناک تر ازون چیزیه که به من و خانواده م این روزها می گذره.خوشحالم برای بودن ات این جا.برای اعتماد کردن و گفتن ات..”من” *** دلخوری از این جنس…جنس ِ عجیبی داره.آدم رو می سوزونه.می فهمم ات فاطمه
    بهمندخت *** چه صدای حیفی برای خاموش شدن در خاک سرد.باران جان ف الان خیلی خیلی نزدیکه به شما.شاید همین الان داره کنار تو این نوشته ها رو می خونه.این که ارتباطتون یک طرفه شده دلیل خوبی نیست برای نبودن ف.یه روز از همین روزها حضورشو روشن و سبز حس خواهی کرد.من ایمان دارم به این حرفم. *** شیدا؟!…صداش رو دوست دارم.گرچه هر بار قلبمو می لرزونه و دلتنگی می رسه به خدا…ولی خوبه که هست.صدا روح داره..زنده ست انگار.میفرستی گوش ات کنم؟
    سمیه *** باران سرکارم و نمیتونم گوش کنم صدای یه فرشته رونمیدونم شایدم شهامتش رو ندارم مثل اون نگاه توی ذهنم میمونه … میدونموای باران میتونم حستون رو موقع شنیدن اون صدا درک کنمو میدونم اتفاقی نبوده و ف خواسته ***
    نیلوفر *** !! من اون کامنت بالا (سومین کامنت) رو نذاشتم دوستم. من اصلا نتونستم اون صدا رو گوش بدم. چونکه طاقت و جراتشو نداشتم . بازم اتفاقی اومدم اینجا … چون عادت کردم به اتفاقٍ بودنت. ***
    موش کور *** یعنی کسی با اسم تو؟!!…مگه می شه؟ ***
    سارا *** وای وای وایاز زمانی که ف دوست داشتنی در کما بود خواننده خاموشت شدم. نمیدونم چگونه میشه از خداوند صبر و تحمل خواست برای نبودنش.صورت دلنشینش دل آدمو میلرزوند و شنیدن صداش دیگه ……نمیدونم چی باید بگم باران عزیزنمیدونم….روحش شاد ***
    سارا *** مرسی نوشین عزیز.ف رفت اما من با نوشتن رفتن اش..صد تا ف پیدا کردم انگار. ***
    [ بدون نام ] *** سلام بارانممتاسفانه صدا رو نمی تونم بشنوم چون صدای کامپیوترم مشکل داره. باید بریزم روی گوشی.. اما راستش شاید دلم نمی خواد. فکر می کنم اگر بشنوم من هم مثل تو و نازی…. عجیبه این دل های تنهای ما و این تنهایی با همی که داریم. من ف رو هرگز ندیده بودم اما عکس صورتش از جلوی چشمم کنار نمی ره. می ترسم این صدا رو هم اگه بشنوم تا ابد بمونه… این حرف رو بزنم بهم فحش ندی ها! اما چه خوشبختی بود ف… می بینی چقدر آدم با نوشته های تو شناختنش، براش دعا کردن، صداش رو شنیدن… می بینی چقدر زنده ست باران؟! دیگه چی می خواد یک آدم از بودنش….. ***
    خروس *** شروع کردم به نوشتن ازش که بدونه مهمه …نوشتم که بعدا بیام و بخندم و بگم دیدی باران؟..ف خوب شد..نوشتم و نوشتم و هر شب نوشتم..خودش نموند اما به قول تو و یکی دیگه از خواننده ها…یادش موند توی دل یه عالمه خواننده ای که حتی نمی شناختن اش. ***
    مرمر *** امروز داشتم با خودم فکر میکردم تا چند روز پیش اصلا ف ای نمیشناختم اما حالا انگار هزار ساله میشناسمش و خیلی موقعها یادش میفتمصداش قشنگه (سخته استفاده از افعال گذشته نه؟ خیلی سخته) ***
    میترا *** صداش قشنگ بود..قشنگ هست…قشنگ خواهد بودفعل اش توی همه ی زمان ها صرف می شه.. ***
    فاطمه *** دوستای جدیدت روبعنوان یه هدیه از ف قبول کن … ***
    شیدا *** خوب تعبیری ست ***
    *** دلم خواست رو موهای ف دست بکشم چقدر نرم و سیاه وزیبان . ***
    *** من همیشه می گفتم موهات مثل موهای گربه ست و اون هیچ وقت خوشش نمیومد ***
    *** سالها پیش مقاله ای خوندم تحت عنوان ” صدای شما آئینه ی شخصیت شماست “. صدای ف صدای فرشته هاست. «ف یک فرشته بود» ** برگفته از کتاب «تیستو سبزانگشتی» که با جمله ی « تیستو یک فرشته بود» تموم می شه. ***
    *** الهی بمیرم وقتی پست بالایی رو نوشتی!همینی که نظراتش رو بستی!میدونی یه روزی توی وب ایدا بودم دیدم لینکت پررنگ و بولد شده امدم توش ! همون روزهایی بود که ف رفته بود عکسش بود اولین باری بود وبت میامدم بعد رفتم توی وبمو نوشتم حالم خوب نبود اینقدری که حتی بهت تسلیت بگممیدونم یه جور خاصی هستی که نیاز به حرفای هیچ کس نداری دلت نمیخواد هیچچی بشنوی بیشتر دوست داری حرف بزنی دلت میخواد ادم ها بشنون و فقط درکت کنن و سکوت کنن نمیدونم الان از این جمله م چه برداشتی میکنی شاید فکر کنی از روی دلسوزی و ایناست ولی من فقط فکر میکنم هروقت هروقت خواستی و اراده کردی من میتونم برای نازی اکت دوست خوبی باشم ! فقط از اونایی که میتونم بشنومتون اینقدر اینقدر که حرف بزنید و اروم بشید و من فقط تا اخر حرفاتون تا اخر اخر حرفاتون ساکت باشم و درکتون کنم م م م م ***
    *** سارا جان.پیغام های خصوصی تو چک کن ***
    *** ممنونم عزیزم و فقط شرمنده م هیچ کاری از دستم برنمیاد به جز دعا براتون و اینکه میتونید روی حداقل بودنم و گوش دادنم حساب کنید ***
    *** ***
    *** daghoon shodam ***
    *** نمیدونم چرا این سرگرمی رو برای خودش انتخاب کرده. حالا کی و کجا میخواد سر شوخی رو با من باز کنه نمیدونم اما میدونم اون لحظه نه راه پیش دارم نه راه پس. شاید بعد اینکه شوخیش تمام شد خندیدم و دیگران گریه! ***
    *** باران اصل حااااااالت چطوره خوبی ؟ ***
    *** “اصل” ِ حالم “تقلبیه” مرمر!..فِیک ِ خوب بودن ام این روزها.این راستشه. ***
    *** بمیرم برا صداش… ***
    *** هر کاری کن جز مردن ***
    *** سلام.اون چن خط اول که از عمه پری گفتی یاد خودم افتادم اشک تو چشام جم شد.عینه من.از خیلی ها دلگیرم ولی هیچوقت اعتراض نکردم وفقط تو خودم می شکنم.اصن دلم دیگه برا هیشکی تنگ نمیشه.اگه سالها نزدیکام رو نبینم دلم تنگ نمیشه …شاید یه کم برا بابام….شاید…. خودشون هم نمیدونن هاا…وترجیح میدم ندونن…. ***
    *** دلخوری از این جنس…جنس ِ عجیبی داره.آدم رو می سوزونه.می فهمم ات فاطمه ***
    *** سلام باران بلاگستان راستش اونروز که این پستت رو خوندم یه کامنت بلند نوشتم اما ترسیدم ترسیدم اتشی باشم روی دلت یا نشانه بیشعوریه من باشه تو کامنتم نوشته بودم که چطور هر لحظه احساس میکنم انتهای من و ف شبیه خواهد بود چطور…بگذریم توضیح و تقصیل که بدم باز میشود همان کامنت قبلی و بی درک بودن من اما سوال کرده بودم ازت که این صدا و قصه را دوست داری؟ارامشت میدهد یا ترجیح میدادی نباشد؟من هم جندتایی کتاب برای کودکان خوانده ام اما هنوز برای کتابخانه کودکان اپلود نکردم و کسی نمیدونه… این پست شکم انداخت…اگر بگذارم بمانند اتش میشود بر داغ عزیزانم؟ ***
    *** شیدا؟!…صداش رو دوست دارم.گرچه هر بار قلبمو می لرزونه و دلتنگی می رسه به خدا…ولی خوبه که هست.صدا روح داره..زنده ست انگار.میفرستی گوش ات کنم؟ ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *