آقای معصومی واحد ِ روبرویی ِ ماست…
یک اقای پنجاه و چند ساله..لاغر و خنده
هراز گاهی که شب ها از کلاس بر می گردم و او توی حیاط است، می گوید “خانم
دیشب هم روی پله ها دیدم اش ، خواستم بپرسم که ما برای شارژ عقب نیستیم؟…اما
نمیدانم چرا امشب از خانه ی آقای معصومی ، صدای گریه و شیون می آید. حتما
یادم باشد فردا که او را توی پارکینگ دیدم ، حتما بپرسم که دیشب برای
____________________________________
عنوان:و مرگ گاهی به نزدیکی ِ دیشب روی پله ها ست!
خروس *** ۵ ساله آپارتمان نشین شدم ۲ ماهه گذاشتم واسه فروش میفروشم میرم یه طویله در بست تو حومه شهر میگیرم اما بر نمیگردم تو آپارتمانهای مزخرف بر نمی گردم . میبینی اعصاب رو یادم رفت بگم روحت شاد آقا معصومی ***