من بزرگ شدن ِ کودک ِ زیبای چندماهه ی آن زنی که هرروز روی پله های مترو ی مصلی می نشیند و ویفر می فروشد را می بینم…بزرگ شدن ِ روز به روزش را.
و دیروز به این فکر می کردم که حتما تا قبل از عید آن قدر بزرگ می شود که میتواند روی پله کنار مادرش…و یا روی پاهای مادرش بنشیند و مردم را تماشا کند…
یک نظر برای مطلب “”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
سربه هوا *** *** این یعنی که دوس نداری بزرگ شه؟
[ بدون نام ] *** این یعنی که دوس نداری بزرگ شه؟ ***
بهروز *** نه باران … یعنی دوس ندارم ( اینجوری ) بزرگ شه[ ***
*** و چند سال دیگه هم شاید پا به پای مادر … ***