وقتی که هیچ کس حوصله نداره با ریمیا بره تجریش و قدم بزنه و خرید کنه…
ریمیا با جعبه ی نقاشی و مچ اش که درد می کنه…
و کوله ی لب تاب و شونه هاش که سنگینه…
و روسری نارنجی و کاپشن جین اش ( که چند سال پیش با کسی که حوصله اش رو داشت خریده بود)…
نمی ره تجریش.فقط رد می شه.
خرید نمی کنه.فقط ویترین ها رو نگاه می کنه.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن.۱.نیازمندی ها: به یک نفر برای همراهی یک نفر دیگر برای امور خرید و قدم زدن نیازمندیم!

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    نازی *** خرید رو نیستم اما پایه قدم زدن تا آخر دنیا …. *** پس بریم قدم بزنیم بی خرید؟؟؟..پس بفرمایید سیگار و ذرت مکزیکی و کوکا و نسکافه ی داغ از هوا بباره ؟؟؟به خاطر تو بهش فکر می کنم.شاید بارید!
    سربه هوا *** پس بریم قدم بزنیم بی خرید؟؟؟..پس بفرمایید سیگار و ذرت مکزیکی و کوکا و نسکافه ی داغ از هوا بباره ؟؟؟به خاطر تو بهش فکر می کنم.شاید بارید! *** آلزایمر؟ نه!…کی؟…شما؟…تو؟؟…میریم سر به هوا…میریم
    نازی *** هستیم در خدمتتون!!یه وقتایی باران فک می کنم آلزایمر داری که منو یادت نمیاد!! *** اره اما وقتی بخوایم بخوریم اش احتمالا دیگه نه داغه نه نسکافهاما مهم نیست.بدین وسیله من پایه گی خود را اعلام میداری ام.!
    *** آلزایمر؟ نه!…کی؟…شما؟…تو؟؟…میریم سر به هوا…میریم ***
    *** پایه ای بدزدیم؟ یعنی یه نسکافه داغ بگیریم و بدون پول دادن فرار کنیم . ***
    *** اره اما وقتی بخوایم بخوریم اش احتمالا دیگه نه داغه نه نسکافهاما مهم نیست.بدین وسیله من پایه گی خود را اعلام میداری ام.! ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *