/*از این که صبح از خواب بیدار شی و ببینی کسی کنارت
خودتو بالا میاری و …
دیگه تنها نیستی

پ.ن.۱.تا به حال به “طلاق” این قدر نزدیک فکر نکرده بودم.
پ.ن.۲.وقتی حالت بده و حتی یه دوست نداری که بهش زنگ بزنی یا بری پیش اش و باهاش حرف بزنی…دیگه چه فرقی می کنه که حالت خوبه یا بد؟
پ.ن.۳.این روزا رنگ ِ شبم.
پ.ن.۴…کاش انگیزه و انرژی خریدنی بود.

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    [ بدون نام ] *** می فهممت…. *** :)..زنده گی همه ش داستانه
    نازی *** اینم داستانه دیگه. نه ؟ دیگه اسکل نمی شم. ***
    محمد *** :)..زنده گی همه ش داستانه ***
    باران *** تنها نیستی … ***
    محمد *** همه تنهان محمد.همه…هر کس بگه نیست دروغگوست.دروغگو نباش. ***
    حسام *** از این ور که نگاه می کنم هزار دلیل می بینم که با اونا اثبات کنم که تنها نیستی .. از اون ور که نگاه می کنم می بینم حق با توئه … ٬ می بینی مهم تنهایی نیست٬ مهم اینه که از کدوم ور نگاه کنی … دوروغگویی هم همین حکایت رو داره.راستی تا حالا دقت کردی٬ تو که باران ی هیچ وقت نمی تونی تنها باشی٬ چون اگه تنها بودی حالا باید من بهت می گفتم «قطره» … ***
    فرزانه *** چی شده باران؟… ): ***
    زنی در آستانه فصلی سرد *** باید بچشد عذاب تنهایی رامردی که ز عصر خود فراتر باشد ***
    *** منم این روزا رنگ شبم…تازه دارم رنگ خونم ر هم عوض میکنم ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *