یکی اردیبهشت

اولین سالی ست که اردیبهشت واقعا در چشم های ام ” بهشت” است.یا من تا امسال مشکل بینایی و بویایی و لامسه داشتم و اردیبهشت یک فصل بود مثل همه ی فصل ها…یا امسال با همه ی سال ها فرق دارد.این شرکت ِ کذایی ، هیچ چیز که برای ام نداشت ، این یک پنجره ی کنار ِ میز را خوب داشت تا از درختان ِ حیاط و گیاهان ِ چسبکی ِ روی دیوار روبرویی و برگ مو های پیچ در پیچ که می خواهند دستشان را به پنجره ی من برسانند..، بفهمم که “فصل ” ها وجود دارند و رنگ شان عوض می شود و به غیر از تغییر ِ حجمی و وزنی لباس های ام ، چیزهای دیگری هم این حوالی اتفاق می افتد. ..
همه ی خنکی ِ این روزهای یک خط در میان ابر و باران
همه ی این رنگ های سبز ِ تازه و تمیز
همه ی صبح های ابری ِ پارک ِ ساعی
همه ی روزهای ارام ِ اردیبهشتی

گاهی حس می کنی کسی توی زنده گیت کرم نمی ریزه.ازون خدای بالاش گرفته تا همین همکارای توی اتاق…
این “گاهی” ها همه چیز رو خنک تر و سبز تر می کنه…خیلی خنک و سبز…موخیتو وار!

یک نظر برای مطلب “یکی اردیبهشت”

  1. ناشناس

    بهروز *** خودتو خسته نکن رفیق … خدا ترسو تر از اونه که بیاد واسه حماقتاش جوابگو باشه 🙁 *** سلام ژنرالازین طرفا؟:)
    محمد *** زنی را می شناسم که دو برادر جوانش مردند, بعد هم دو پسر جوانش … اما هرگز سوال نکرد, چرا؟ *** وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ژنرال و دخترک…چه قدر دلم خواست جفتشون رو…باورم نمی شه که اون قدر ازون روزها گذشته باشه که شده باشن خاطره…ادرس درست شد قربان!:)همیشه از دیدنتون خوشحال می شم.
    نسل سوخته *** سلام ریمیاکلامت منو یاد اون شعر شهریار انداخت :الهی بد نوشتی سرنوشتمکه در اخرش میگهزبانم لال اگر خط تو بد بودتو میگفتی و من خود می نوشتمهنوز کسی نفهمیده که چرا گاهی سرنوشت ادمها بد خط نوشته شدههرچی هم که سعی بشه که درستش کنن نمیشه که نمیشهبرای ارامششون هم که شده باید صبور باشند تا فراموش کنندولی مگه میشه فراموش کرد؟! *** درست که نه…اما لااقل دل ادمیزاد کاش خنک می شد!:(
    نسل سوخته *** سلام ژنرالازین طرفا؟:) *** یکی از همین روزها…زووووود:)
    نازی *** دلم برا ریمیا تنگ شده بود. برا دخترک سربازمیدونی کجا هستند؟!برا اون روزایی که اینجا تولد آیدین را تبریک میگفتی. یادته؟ روزی مثل هفته پیش بود.ادرس وبلاگ ژنرال و دخترک را درست نوشتی اون گوشه؟ ***
    نسل سوخته *** وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ژنرال و دخترک…چه قدر دلم خواست جفتشون رو…باورم نمی شه که اون قدر ازون روزها گذشته باشه که شده باشن خاطره…ادرس درست شد قربان!:)همیشه از دیدنتون خوشحال می شم. ***
    سربه هوا *** کاش با فاکینگ گفتن کار درست می شد . ***
    سین الف *** درست که نه…اما لااقل دل ادمیزاد کاش خنک می شد!:( ***
    naji *** سلام. قبول.من هم دلم تنگ شده براشکی؟ کجا؟ ***
    *** یکی از همین روزها…زووووود:) ***
    *** ***
    *** فاکین حکمت!Every thing happens for a reason! Yeah right! ***
    *** ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *