یکتا-دو

یک چیزی یادم می اید از آن همه مطلبی که برای به دنیا آوردن بچه خوانده ام .که یک دهانه ای باید ده سانت باز شود تا بعد بچه به دنیا بیاید.آخرین معاینه ی پزشک که دیروز ظهر بود آن عدد رسیده بود به دو سانت.بعد از یک شب درد کشیدن و تمام داستان های دیشب دوباره که دکترمعاینه اش میکند میپرم جلو که “دکتر چند سانت؟”دکتر با هیجان میگوید:”سه سانت”!.من و بهار پقی میزنیم زیر خنده که “همین؟؟؟این همه درد ….یه سانت؟؟؟”دکتر اخم میکند که :”فک کردین چی؟؟در پارکینگ نیست که با ریموت باز شه”.من باز میخندم.بهار با درد میخندد..به دکتر میگویم:” اگه روزی یه سانت باز شه یعنی تا هفته ی دیگه اینجاییم؟”.دکتر رو به بهار میگوید:”این دوست نمکدونت رو بندازم بیرون؟”…میخندیم…من اما هنوز بغض دارم از شنیدن صدای قلب کوچکی که ان قدر تند میزد…برای آمدن به دنیایی که هیچ چیزش سروته ندارد…آن قدر تند …برای اینده ای که معلومش هم نامعلوم است..
منتظریم….

یک نظر برای مطلب “یکتا-دو”

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *