چرت نوشت!

سخت نوشت ۱: از وقتی ماشینم” رابیده” شده و لبتابم “ربوده ” و وی پی ان ها هم افتاده اند به “ریپیدن”، من رسما ارتباطم را با دنیای مجازی و خانواده ی مجازی ام از دست داده ام. کامپیوتر خانه را هم پارسال همین موقع روشن کرده ام و در حال بالا آمدن است هنوز! .ایپاد که بدون وی پی ان یعنی چیزی در حد نوکیا ۲۳۲! وایبر را هم که زده اند ترکانده اند.فعالیت ِ من با ماحصل ِ کار ِ شبانه روزی ِ آقای “استیو جابز و شرکا” منحصر شده به رکورد زدن توی بازی های آفلاین!.نه از فیس بوق خبر دارم ، نه عید نوشت های دوستان ام را خوانده ام نه هیچ.مثل پیرزن ها از صبح می چسبم به تی وی و “من و تو” می بینم فقط!
سخت نوشت ۲: پر و خالی می شوم از حرف و دست ام به وبلاگم نمی رسد برای نوشتن.
سخت نوشت ۳: فاااااااااااااااااااااااااااااک، گوگل ریدر چی شده.هست؟نیست؟چی؟!
سخت نوشت ۴: سال ِ نویِ موز ماری ست.به نظرم قرار است اتفاق های زیادی بیفتد امسال. حس عجیبی دارم از آمدن اش.شبیه هیچ سالی نیست.
سخت نوشت ۵: بهار مبارک همساده ها.به همین زودی ها لبتاب می خرم و میام عید دیدنی.:-)

یک نظر برای مطلب “چرت نوشت!”

  1. ناشناس

    ققنوس روی کاناپه *** ***
    ققنوس روی کاناپه *** *** نه از چِرت درش میاریم…بریم یه جا قهوه که هم از چِرت در بیایم هم از چُرت!
    عسل *** مبارکه…لامصب خب قهوه ی من رو بده تا بتونم حس خوبی نسبت بهت داشته باشم و تعریف کنم برات…..فقط بگم مبارکه؟!به همین چرتی؟ *** عسل…این کامنت رو دیشب خوندم…اما همه ی امروز این جمله ت توی سرم بود.باز تو به سر ِ من دست زدی؟
    میم *** نه از چِرت درش میاریم…بریم یه جا قهوه که هم از چِرت در بیایم هم از چُرت! *** آخر؟؟
    محمد *** باران من فکر میکنم تازه رسیدی به جایی که باید باشی به کاری که “تو” باید انجامش بدهی *** جدی گرفتین باز؟!
    آیدا *** عسل…این کامنت رو دیشب خوندم…اما همه ی امروز این جمله ت توی سرم بود.باز تو به سر ِ من دست زدی؟ *** ایکس ایکس..او…ایکس ایکس..او اووو
    بهروز *** امیدوارم تا اخر برات جذاب بشه *** اول -مرسیدوم – غریبگی بیشتر شبیه ِ یه جور احساس ِ گند ِ نامفهوم ِ بیهوده گی ِ داغون بود…می فهمی که بهروز؟خجالت؟؟؟..من و خجالت؟…راست می گبی کجا فرصت می دن؟…من هی منتظرم از خواب بپرم جون ِ توسوم – همه ی اقدامات بشردوستانه شون یه طرف…به قرعان این روسری و مانتو تن نکردن یه طرف.اصن عاقا من عقده ای…قبول.ولی به خدا آدم وقتی خوشگله بهتر کار می کنهچهارم – می ری از پیشمون و بعد نوبت منه که حسودیم شه
    ققنوس روی کاناپه *** آخر؟؟ *** باشه
    خروس *** تولدت مبارک، باران *** اره…قفس اندازه ی یه خونه..خیلی فرق داره با قفس اندازه ی یه شهر…یا کشور.یا شایدم ته اش فرق نداره..چه می دونم.قفس قفسه.
    فنجون *** جدی گرفتین باز؟! *** میاااام.چیپس و پفک و تخمه اماده کن
    *** چه خوب. چه عالی. چقده حس خوبی داشت این پستت. کلی حالم رو خوب کرد. ***
    *** ایکس ایکس..او…ایکس ایکس..او اووو ***
    *** اول – چه خوب که کار جدید شروع شد .دوم – ابن غریبگی که گفتی به نظرم خیلی زود می گذره و همان ” کمک ” رو می رسونی که همچین جور آدمی هستی :)خجالت و این ها هم نکش از خودت . کجا به ما همچین فرصت مفید بودنی داده می شه ؟ به خدا که فرصت بِدن ما هم مفیدیم :دیسوم – از امکاناتت در محل جدید استفاده ی کامل و لذت وافر به جای ما هم ببر :دیچهارم – آخ که بهت حسودی می کنم :)) ***
    *** اول -مرسیدوم – غریبگی بیشتر شبیه ِ یه جور احساس ِ گند ِ نامفهوم ِ بیهوده گی ِ داغون بود…می فهمی که بهروز؟خجالت؟؟؟..من و خجالت؟…راست می گبی کجا فرصت می دن؟…من هی منتظرم از خواب بپرم جون ِ توسوم – همه ی اقدامات بشردوستانه شون یه طرف…به قرعان این روسری و مانتو تن نکردن یه طرف.اصن عاقا من عقده ای…قبول.ولی به خدا آدم وقتی خوشگله بهتر کار می کنهچهارم – می ری از پیشمون و بعد نوبت منه که حسودیم شه ***
    *** هی من بگم بریم هی تو بگو باشه….. ایمیل بزنم شماره تلفن بدم یا چی؟یا انقده قضیه رو جدی نگیرمش؟ ***
    *** باشه ***
    *** منم گاهی قفسم رو عوض میکنم واسه روحیه خوبه ***
    *** اره…قفس اندازه ی یه خونه..خیلی فرق داره با قفس اندازه ی یه شهر…یا کشور.یا شایدم ته اش فرق نداره..چه می دونم.قفس قفسه. ***
    *** چقدر این حس رهایی رو دوست میدارم …حالا لدفن مرخصی زایمان تمام شد بیا و به جزئیات مارا در جریان امور قرار بده که غیبت ات بسی طولانی شده است! ***
    *** میاااام.چیپس و پفک و تخمه اماده کن ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *