همه ی یکشنبه های من

نشسته ای آن گوشه و با اخم کجا را نگاه می کنی؟…که چه؟…از چیزی ناراحتی می دانم..اما که چه؟..خب میگویی چه کنم؟…برای ات برقصم؟؟..بله دلخوری می دانم.فکر می کنی من نیستم؟ خب من هم دلخورم.از ؟..نمیدانم.اما حال من هم بهتر از تو نیست.پس لااقل تو درک کن.خب معلوم است که دل ام می خواست به همه ی دنیا نشان ات بدهم.دل ام میخواست برای ات تولد می گرفتم.دوست داشتم برای به دنیا آمدن ات شیرینی می خریدم.یا یک جشن کوچک لااقل.دلم میخواست همین طوری خشک و خالی به خانه مان نیایی.دلم میخواست کسی نگاه ات کند …دلم میخواست با تو ، در این هوای بارانی و تاریک تا دیر وقت بیرون می ماندم…سه فصل برای ا ت زحمت کشیدم…کم که نیست.انگار حامله بودم تا امروز که تمام شدی…سه فصل…یک عمراست ..میفهمی؟؟به هر گوشه ات که نگاه می کنم پر از خاطره است.از روزهای افتابی بگیر تا روزهای برفی و بارانی. روزهایی که با حالی خراب می آمدم و با تو بهتر می شدم.حالا نشسته ای و آن طور نگاه ام می کنی که چه؟…..خودت که دیدی…خودت که شنیدی.انتظار داشتی چیزی بگویم؟…چه کنم؟..خودم را از ماشین که نمیتوانستم پرت کنم بیرون.می دانم…انگار نه انگار که تو آن جا بودی.انگار نه انگار که می شد کاری کرد که لبخند ِ من و تو روی لب هایمان نماسد…انگار نه انگار که هنوز خشک نشده بودی…انگار….
خب..
می گویی که چه؟..همین است عزیزکم.کم کم تو هم خشک می شوی و جا میفتی و پوست ات کلفت می شود و بعد از یک مدت هم شاید ترک بخوری.
حالا هی بنشین و اخم کن و چپ چپ نگاه کن…با این ادا و اصول ها چیزی عوض نمی شود مهربانم.
به این می گویند زنده گی.خوش آمدی.

یک نظر برای مطلب “همه ی یکشنبه های من”

  1. ناشناس

    محمد *** به یک داستان مدرن بشتر می ماند تا یک واقعیت ِ … *** مممم…میتونه یه مجازیت ِ واقعی در قالب یک داستان مدرن هم باشه!!!
    نازی *** مممم…میتونه یه مجازیت ِ واقعی در قالب یک داستان مدرن هم باشه!!! *** دنیا داره یه جایی می ره که قطعا دل من و تو رو نمی بره:(..ما می مونیم و این همه دل گرفتگی های هرروز…
    خروس *** من هیچوقت زندگی مشترک نداشته ام اما قطعاْ این تصویری نیست که ازش توی ذهنم دارم. دلم می گیره باران. دنیا داره کجا می ره؟ *** امکان نداره!!!..خواب زمستونی بودین خروس خان؟
    بهروز *** دنیا داره یه جایی می ره که قطعا دل من و تو رو نمی بره:(..ما می مونیم و این همه دل گرفتگی های هرروز… ***
    ستاره *** کی میدونه شاید اون آی دی آقاتون بوده ***
    *** امکان نداره!!!..خواب زمستونی بودین خروس خان؟ ***
    *** شاید یه روزی برسه که دیگه نشه تشخیص داد من واقعی کجاست … شاید اون روز دیگه بشر از همیشه ی تاریخش خوشبخت تر باشه . ***
    *** دوست داشتم مثه داستان مسموند وبهر خال قشنگ بود ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *