یک جور حرف های خاص توی کله ام و دلم ، دارد تبدیل به یک توده ی ناجور و بزرگ می شود .شبیه همانی که توی سینه ام دارم و گهگاه درد می کند!(.اصلا شاید این همان است که از توی دلم باد کرده و مثل بالون آمده بالا و توی سینه ام گیر کرده .یا توی سرم سنگینی کرده و ته نشین شده توی سینه ام!) که دلم می خواهد بنشینم کنار ِ
_ ای بابا…آخه این فکرا
_ آره می فهمم.منم همین
_ یه کم عقل ات رو اگه به
_عزیییزم آخه چرا این طوری
_ حالا مثلا که چی؟!..فکر
_میدونی چیه؟…خوشی زده زیر
هیچ کدام از موضع گیری ها یا
خوب می دانم که
یک نظر برای مطلب ““تو”ده ی “من””