شبانه ها
روی صندلی ِ گهواره ای، توی بغلم خوابش برد. مثل هر شب. من هم مثل هر شب چند دقیقه به صورت گرد و قرص ماهی اش زل زدم. موهایش که حالا از موهای خودم هم بلند تر شده را از روی پیشانی اش کنار زدم و بردم پشت گوشش. آرام بلند شدم و گذاشتم اش توی تخت ش. چراغ خواب را خاموش کردم و آمدم پتوی اش را بیندازم روی ش که دیدم بلند شده و ایستاده توی تخت و دارد زل زل به من نگاه می کند!…تو بگو انگار صبح شده و دارد صبح ادامه مطلب