رفتن یا نرفتن…
امروز یکشنبه است و طبق معمول یکشنبه ها کلاس دارم و باید ساعت یک بروم. خانم “میم” هم امروز می خواهد همان ساعت برود و به قول خودش حتما باید برود و راه دیگری ندارد. آقای “ی” از عسلویه ،از فاصله ی صد ها کیلومتر ، توی “OVOO” کمربندش را نشان می دهد که حواستان باشد دخترها ، امروز “یک” نفر می ماند و “یک” نفر می رود !! سکوت ِ خیلی غریبی بین من و خانم “میم” حکمفرماست.تنها جمله ی مشابهی که رد و بدل شد این بود که” من نمیتونم بمونم!”…و تمام!.سرمان پایین ادامه مطلب