اولین روز ِنارنجی ِ شاد ِهفته
هفته ام شروع می شود با این که قوانین مهاجرتی ِ آن خراب شده ای که قرار است بروم تغییر کرده و این قانون شامل یک عده ی محدودی از انسان ها می شود که من هم جزوشان هستم.این یعنی این که از همین خود ِامروز باید بیفتم دنبال ِ یک مدرک ِ زهرماری و ادا و اصول های دُم ِماری. از اول اش هم نباید زنده گی ام را مچل ِ این عوضی ها می کردم.باید پول می دادم و با قایق می رفتم کریسمس و یا می مردم و یا وضع ام به ادامه مطلب