gazing at my half-done cigarret …and the scald on my finger… a wave of silence and a subtle lighting sitting like a pliable and tractable girl who is evolved from savagary and after a long time ..at last can listen to a superb song ..Ring my bell, ring my bells..You try to hide itI know you doWhen are you ready? Need up come and get toYou move me closerI feel you breatheIt’s like the rose disappears when you around me ohCoz the way that we touch is something that we can’t deny oh yeahAnd the ادامه مطلب

گوشی موبایلی که هفت سال هر روز صبح چشم هایم را با شنیدن صدای اش باز می کردم…از کار افتاد… امیدی نیست… و من اشک هایم تمامی ندارند… برای همه ی اشک ها و لبخندهایی که با او داشتم… برای اولین های که با او شروع شدند و آخرین هایی که با او تمام.. و برای اولین پیغام من برای تو… و برای همه ی آن هایی که روزی به صدای شان گوش می کردم و حالا فقط یک شماره ی چند رقمی از آن ها باقی مانده… _______________________________________________________________ پ.ن.۱…دارم خرکی گریه می کنم. پ.ن.۲.نمی ادامه مطلب

رو به او گفتم: به هر حال من می روم.خواستی بیا، اگر هم نخواستی مهم نیست.هر کس نداند فکر می کند به عمرت جنگل نیامده ای.همین جا کنار وسایل بمان تا بچه ها برگردند…من می روم. با التماس گفت: خب آن ها هم حتما مثل ما آمدند گردش.چرا این قدر رفتن و دیدن شان برای ات مهم است؟ گفتم:چون حدس می زنم جالب تر از تو باشند!.از سرود خواندنشان معلوم است.کنار تو اگر بخواهم بنشینم، تا صبح یک جک خشک و خالی هم از دهن ات بیرون نمی آید.حوصله ام سر رفته.حوصله ی میوه چیدن ادامه مطلب

some times I just think that i`m a redundant cog in the Universe a redundant and nescient cog God..you are omnipotent and omniscient and omnific and omnipresent…why do u own all these..and just give me redundancy???…/..hei God…ba to am..hei…the line is Busy??….o

نیم ساعت دیگه کلاسم شروع می شه…اما هنوز نمی دونم می خوام برم یا نه! چهل و سه بار لباس پوشیدم..چهل و سه بار هم پشیمون شدم و لباسامو در آوردم….چهل و سه بار هم آرایش کردم…و خب معلومه که چهل و سه بار هم صورتمو شستم! دچار یه” سوپرتزلزل” یا “اُو ِر تزلزل”شدم.از همون اضطراب های عجیب و غریب.من که همه چیز رو امتحان کردم…بذار لااقل نوشتن رو هم تجربه کنم. دلم مدام با واحد کیلومتر بر ثانیه به پایین سقوط می کنه و قبل از این که بفهمم چی شده…دوباره خودشو می رسونه ادامه مطلب

مکان: کوچه ی ما زمان:دیروز صبح موجودات زنده ی حاضر در صحنه: پسرهای مو در هوای کوچه ی ما که فکر کنم گاهی مسابقه می گذارند که چه کسی بد تر و افتضاح تر شب سرش را روی بالش بگذارد و چه کسی صبح موهایش نا فرم تر از همه شود! توصیف صحنه:..گیتارم روی شانه ام است..چاره ای ندارم جز این که از جلوی شان رد شوم… صداهای موجود در صحنه: ای ول…سوووووووووووووووت…کمک نمی خوای؟..سنگینه بده من بیارم برات…می دی یه عکس بندازیم؟ …خنده ام می گیرد…از جلوی شان رد می شوم و می گذرم. ادامه مطلب

I`ve just decided to shift to english.there are many reasons behind it… first..I want to isolate my tongue from Concrete world… ! ..second: I want to grow phlegmatic!! .and third…third…third…third??..errr…I told you there are many reasons let`s get nonchalant felan!!!!..i .

my student said…”teacher ..I can`t stop loving you”!!!!…o i said..” huh???”…o my student said…” teacher…my partner has found about you and is gonna crazy”…o i said….”excuse me???”….o my student took my hand and said…” teacher..I am married but I cant stop thinking about you…you are in my dream…you are my dream…help me…want me…”…o i said…” huh???excuse me??? are you crazy????”…o my student said:” I am crazy about you…I love you…”…o i said..I said nothing…my eyes were popping out ….then I turned my face and got on the car…….o … …better to look for another job..how ادامه مطلب

از بین اون همه بازی میکرو که از این ور و اون ور جمع کرده بودیم…داغ یکیشون بد جوری به دلم موند…بازی اون قدر طولانی و سخت بود که هر بار کلی طول می کشید تا برسم به مرحله های بالا و هر بار اون قدر جون می سوختم که وقتی به مرحله های آخر می رسیدم می باختم!!..چند روز پیش برادر نازنینم یه لینک بهم کادو داد.لینک همون بازی که می شد توی کامپیوتر بازی کرد…هنوز همه ی راه مخفی ها ی مرحله ها رو بلد بودم…رفتم رفتم رفتم…تا باز رسیدم به همون جایی ادامه مطلب

مامان روزت مبارک این جمله ای بود که نمی دونم چرا زبونم نچرخید بهت بگم…نمی دونم اثر فلوکسیتین بود یا من زیادی خسته بودم…یا…