/*نرگس …ببین چی پیدا کردم .برای تو نوشته بودم.اون روزی که با هم سیب زمینی سرخ کرده خوردیم توی سلف.یادته اون سایه سبز فسفری رو می زدی؟ .هیچ وقت برات خوندم؟… می گم…این یک سال که نبودی رو فراموش می کنیم نرگس.برگرد دوباره باش.اخه تنهام. پر از حرف… راستی اون سایه ات چی شد؟ *** ۲۸ اوریل ۲۰۰۴ با تمام ِ یاس های فلسفی و نیچه وارش،پشت ِ چشمش بعضی روزها سبز می شود!.آن گاهی ، همه چیز به قول ِ آن دخترک ِ مدیری ، کاملا پروانه ای می شود! پروانه آن ساخته ی ادامه مطلب
مردان زمینی…زنان زیر زمینی!
/*چی می شه که شما به اصطلاح “شوهران” خیالات برتون افسوس که کارهای مهم تری از جدال دارم و الا کاملا
در زنده گی…
در زنده گی وقت هایی هست …که هوا ی شرکت مثل ظهرهای عربستان است ، و هیچ کس هم انلاین نیست ، و فیلتر شکن هم کار نمی کند که چیزی بخوانی ، و مدیری هم در کار نیست و درس خواندن ات هم نمی اید و سرت مثل گوجه ی لهیده درد می کند و همه چیز کلافه کننده است … و درست در همین وقت ها توی زنده گی است که باید سمور باشی .( یا صبور..حالا هر چی!) __________________________________________ قصه های من و شاگردام در طی دو روز گذشته! یک).بری سالن اپیلاسیون ادامه مطلب
َSaeed….a cause de tu ُ
/* آلمان ، آرژانتین ..ابدارخانه ی موسسه. ، سعید و سماجت هایش برای دیدن مسابقه و نهیب های هراز گاه ، خانم کاشفی که عاشق شیطنت های سعید شده و خودش هم دل توی دل اش نبود که کلاس را کنسل امید که روی ارژانتین شرط بسته بود و کارد می زدی به .اون آقای استاد بد لهجه که فرانسه را با لهجه ی همه جایی من و آن همه حال خراب ام ، اما خندیدن و تماشای فوتبال با کسانی که شاید _____________________________________________________________ ـ مرسی ـ .مارادونا چهارتا مشت خورد . ـ.نه این که ادامه مطلب
بهترین جای دنیا
این جا بهترین جای دنیاست. بین تخت و دیوار. خلوت..خنک و تاریک. من حاضرم الان همه چیزم رو بدم تا چشمامو ببندم و وقتی باز می کنم این جا باشم… یعنی بهترین جای دنیا.. هوا گرم و لشه.کارخونه شات داونه.ادما عبوس ان… بهترین جای دنیا کجاست؟
دلم می خواهد رنگ پوستم تغییر کند.(خدا بیامرزد مایکل جکسون را.از سیاه و فرفری ، سفید و صاف شد.حکایت حکایت ماست..منتها بر عکس اش.). دوست دارم مثل ته دیگ سوخته شوم.برایم هم اصلا مهم نیست که با این موهای فرفری و گنده …مثل افریقایی ها شوم. اما.. اما… هر کاری می کنم و هر جای خودم را نیشگون می گیرم و هر جوری با خودم راه می روم و حرف می زنم..نمی توانم با این قضیه کنار بیایم که باید کنار آن دخترکان زیبا دراز بکشم و به خودم انواع روغن ، از جمله روغن ادامه مطلب
Its 9 o`clock….and my IELTS interview `s at 9:30!!!..i
اگه زبونم لق شه و بیفته از دهنم بیرون چی؟ اگه یه زنبور خرمایی بره توی سوراخ دماغ راستم چی؟…اگه یه هو یه کامیون بیاد توی ساختمون چی؟..اگه یه دفعه یه موجود فضایی بیاد بشینه رو سرم چی؟…اگه یه دفعه حس کنم یه سوسک توی کفشمه چی؟…اگه یه پوست تخمه ی افتابگردون چسبیده باشه به دندون جلوییم و هی هم با اون ریخت بخندم ؟…اگه دل پیچه بگیرم؟..اگه اسانسور ول بشه و بیفته؟…اگه موقع انداختن این پام روی اون پام کفشم از پنجره بیفته بیرون؟..اگه یه دفعه بگن دوربین مخفی بوده؟..اگه دو بگیرم؟..اگه یه دونه ادامه مطلب
برای نوید بروجردی زاده
جلسه ی دوم یا سوم بود.تنها چیزی که از تو میدانستم این بود که دیر می ایی ، موهایت را مثل من شانه نمی کنی و روسری های رنگی رنگی سرت می کنی و اسمت “نوید” است. استاد برای این که تمرین جمله هایی که یاد گرفته ایم را بکند رو کرد به من و گفت:” باران..مجرد یا متاهل؟” _ متاهل. _ جدی؟…بچه ؟ شیطنتم گل کرد و گفتم :”اره”. همه برگشتند و نگاهم کردند.گفت:” اسمش؟” گفتم ” باران”.همه خندیدند.استاد گفت:” یعنی هم اسم خودت؟” .گفتم:” بله.خب مگه اشکالی داره؟”.استاد با تعجب نگاهی کرد و ادامه مطلب
نه به آبیها دل خواهم بستنه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرندو در آن تابش تنهایی ماهیگیرانمیفشانند فسون از سر گیسوهاشان.همچنان خواهم راند.همچنان خواهم خواند:”دور باید شد، دور.”
این روزها ازدواج …کثیف ترین اتفاقی است که ممکن است برای یک رابطه ی عاشقانه اتفاق بیفتد. شما چه طور؟