آقا سلام
آقا “سلام” این ها را گفتم که بگویم بعد نوشتم که یادم نرود نبودن ِ
آقا “سلام” این ها را گفتم که بگویم بعد نوشتم که یادم نرود نبودن ِ
“جو زده ” یا همان “تحت ِ تاثیر ِ” شعر ” نامگذاری ِ گربه ها” ، تی اس الیوت _________________________________________ نام گذاشتن برای گربه ها…سخت ترین کار دنیاست. حتی از نام گذاشتن برای بچه هایی که تازه به وجود یا به دنیا آمده اند هم سخت تر است. مثل اسم گذاشتن برای بازی های من در آوردی نیست.مثل اسم گذاشتن برای آدم هایی که دوست شان نداری هم نیست… ممکن است فکر کنید به سرم زده…ولی واقعیت اش این است که اگر از من بخواهید بپرسید..من می گویم هر گربه ای باید سه جور نام ادامه مطلب
روزهایی که چنسیت ات را فراموش می کنی و می گذاری آن قدر پسرهای گروه به تو احساس نزدیکی کنند و آن و تو هی بخواهی دهن ات را باز کنی و به پسرها بگویی ” گروه رو به لجن دارین می
آدم همان طور که گاهی منتظر ِ یک بارقه است برای “خوش یک جرقه که خودت را بزنی به “روانی” شدن ..به .یک ____________________ پ.ن.۱. شاید یک روزی فقط برای این آهنگ …فقط برای شنیدن ِصدای بچه گانه ای که دور ِ خانه می چرخد و این را می خواند…بچه دار شوم! باور کن ریمیا. http://www.youtube.com/watch?v=u3dmwXDL-90
همه ی راه ِ برگشتن را توی تاکسی با آن آهنگ لعنتی گریه کردم… تو رو هر طرف رو می کنم می بینم.. از آن موقعی که متن ِ پایین را آپلود کردم چیزی شبیه ِ طناب تلفن ام را چک می کنم.شماره ی خانه تان را ندارم.حتما توی گوشی قدیمی یادم بینداز که برایت چی بیاورم؟..چی دوست داشتی راستی؟..ویرجینیا ولف؟..سه گانه ی کیشلوفسکی؟…خوراکی چی بیاورم که بنشینیم و بخوریم…عکس هم یادم باشد بیندازیم دو تایی.حالا همان وقتی است که می دانستم بالاخره می رسد و جمعه همان روزی است که…
نیم تنه ی آبی و مشکی ام را به زور می پوشم و در _ “عزیزم..سارا جون ..میخوای بیام دنبالت بریم یه دوری بزنیم؟…یا یک دفعه انگار مات زده گی ِ من را که می بیند روی اش را برمی گرداند و می رود سمت ِ در . آن “عزیزم” گفتن های اش به “خودم” می آیم جلوی چشم هایم … بعد از نرگس برای دوست هایم.. هر چه بودم دعوا و تنش و بد و بیراه و تلفن جواب ندادن و بی خبر گذاشتن بوده وارد سالن اصلی می شوم که همان دخترک به ادامه مطلب
از صبح افتاده ام روی متن ِ نمایش.چرا؟..چون دیشب شنیدم که “سه نفر” قرار است به این نمایش بیایند که ممکن است زنده گی ام را برای همیشه تغییر دهند!.می گویم زنده گی ِ من چون همه ی زنده گی ام تغییر خواهد کرد از بالا تا پایین…می گویم زنده گی ِ من، چون احتمالا روی هیچ کس آن شب ، جز من فوکس نخواهند کرد! چرا؟ چون هفته ی پیش یک زنجیر نامرئی بین من و این سه نفر ایجاد شده که که این نمایش ممکن است این زنجیر را قطع و یا مرئی ادامه مطلب
نیکول توی پیج ِ گروه پیغام گذاشته که :” اجرا هجده ژانویه ، هر پنج تا نمایش !!.. یعنی کمتر از سه هفته ی دیگر!
خانه – تا ساعت ِ سه شب ِ قبل اش با نرگس مشغول ِ مستی و راستی بودیم.همان فرودگاه – .با آن حال و روز ِ مرگ وار ، ، مثل اسب رفتم کارت پرواز گرفتم و کل ِ راه را هم یک تیک خوابیدم.من نمی دانم فرودگاه عسلویه – هواپیما که نشست تازه فهمیدم چه معجزه ای در زنده گی ام اتفاق تاکسی – هم قدم شدیم تا جلوی در که تاکسی منتظرمان بود. ماشین راه افتاد و او اتاق ِ آقای N- به سایت که رسیدیم ، دو ساعت وقت داشتیم تا جلسه ادامه مطلب
معلم های کلاس ِ اول چه طور می خواهند ازین به بعد شعر الفبا را بخوانند وقتی یادشان بیاید که “سین” های مدرسه ی “شین آباد” چه طور یکی یکی بی دندانه شدند . _______________________________________________________ سارینا رسول زاده دومین قربانی آتش سوزی مدرسه ی شین آباد http://www.iranglobal.info/node/13840