سپی سرش را کرده توی مانیتور و با اخم دارد یک فرمول شش خطی توی اکسل می نویسد.می گویم:” تایم ایروبیک باشگاه انقلاب چه جوریاست؟”…بدون این که کوچک ترین حرکتی کند ، همان طور اخمالو و زل زده به مانیتور می گوید:” دو تا سه…چهار تا پنج…لزبینا…یکی هم هفت تا هشت!” .فکر می کنم آن کلمه ی آن وسط یک اصطلاح اکسلی بوده که مابین حرف اش پرانده.می گویم:” دو تا سه که نه..چهار تا پنج هم نه…هفت تا هشت هم نه دیره.یعنی نمی تونم برم پس؟”.باز با همان اخم و قیافه می گوید:” چرا ادامه مطلب

توی جلسه نشسته ایم و دارم توضیح می دهم که برای این مورد آن کار را کردم و برای آن مورد این کار.یکی از آقایان یک دفعه بر می گردد و می گوید:” باران خانوم برای آن مورد ، شما غلط کردید.بهتر بود این کار را می کردید.این موضوع ِ نازکیه”! من هم که کلا این روزها روی مود ِ حمله وری هستم و منتظرم کسی حرف از دهان اش بیاید بیرون و من جفت پا بروم توی شکم اش، با خشم نگاه اش می کنم و می گویم :” مودب باشید آقا!” بعد یک ادامه مطلب

شما مردهای ایرانی، اصلا لیاقت ِ دخترهایی که کار می کنند و دست شان توی جیب خودشان می رود و یک بار هم از شما پول نمی گیرند را ندارید.شما مردهای ایرانی ، هیچ جور لیاقت ِ دخترکانی که دماغ شان را توی کار شما نمی کنند و شما را با همه ی آزادی های تان دوست دارند ، ندارید. شما آقایان ِ پارسی ، به هیچ عنوان شایسته گی همراه بودن با دختری که خرج اش را از شما جدا نمی کند ندارید.شما اصلا در حد ِ دخترانی نیستید که وقتی می بینند صد ادامه مطلب

امروز ،امروز امروز… همه ی امروز تا همین حالا ، مدام مدام مدام مدام با آن کفش های سنگین و کوله ی نارنجی و لباس های گرم و باتوم ِ کوه نوردی ات ، به جای طنابی که دور کمرت می پیچیدی ،چنگ می زنی به دل ام و با دل ام سقوط می کنید توی ثانیه های ام و صدای ات را مثل کوران می زنی توی گوش ام و “قله” “قله ” می کنی که انگار هنوز همه ی کوه های عالم را می خواهی فتح کنی و انگار نه انگار..انگار نه انگار.. ادامه مطلب

کاش می فهمیدید که منت تان را کشیدن برای کمک به “نازی” مان که حالا بی کس ترین شده، چه قدر سخت است. کاش مرد بودید و یک لحظه به خودتان می آمدید و فکر می کردید که اگر یک مو از سر ِ نازی کم شود تا قیام ِ قیامت خودتان را نخواهید بخشید. کاش این شما بودید که به من زنگ می زنید و می گفتید که نازی برای رهن ِ یک خانه ی کوچک تر نیاز به پول دارد و من با جان و دل هر چه داشتم می دادم. کاش معرفت ادامه مطلب

نینو همکار فرانسوی جدیدم است که سه هفته است وارد این مرز ِ پر گوهر شده .دخترکی بلوند و چشم آبی که با من فرانسوی پغله می کند و ایرادهای خنده دارم را می گیرد و پیشرفت این روزهایم را مدیون اویم.بعد از نیکول ، این مطلوب ترین معلمی ست که داشته ام. روز اولی که آمد دخترهای این جا برای اش از یکی از گران ترین و معروف ترین و لاکشری ترین شیرینی فروشی های محل ، انواع و اقسام شیرینی های فرانسوی را خریدند.بعد هم خیلی شیک دانه دانه برای اش می گفتند ادامه مطلب

وقتیهنگاوریرانندهگینکن هنگاوررانندگیکردنخطرناکترازمسترانندگیکردنه. وقتیهنگاوریرانندهگینکنخر …یههوبهخودتمیایومیبینیاگهبهخودتنیومدهبودیکامیونهازروتردشدهبودوبعدمثهسگمیزنیکناروازترسگریهمیکنی! وقتیهنگاوریرانندهگینکن میمیریبدبخت!

این آقا پسر جدی جدی دارد می شود همخانه ی ما.چون و چرای اش مفصل است و می گذارم وقتی آمد بگویم اما من هیچ اسمی که هم به ترنج بخورد و هم به تندر و هم فارسی باشد و هم تک باشد پیدا نمی کنم جز “تورج”. فقط نمی فهمم چرا هر کس این اسم را می شنود لب و لوچه در هم می کشد که “چرا تورج؟” و بعد هم توضیح می دهد که تورج ها همه چاق و سبیل دار و این ها هستند و اصلا اسم “مامانی ای” نیست و بسیار ادامه مطلب

دروغ می فهمم نمیفهمه

زل زده ام به مانیتور و بودجه ی سال بعد را بالا و پایین می کنم .بله این فعلا وظیفه ی من است چون آمدن ِِ رییس بعدی ام کنسل شده .چرا چون پیشنهاد بهتری از ژنو گرفته و فکر کن که بین ژنو و ایران ،ایران را انتخاب کند.البته آن یک باری که آمد ایران برای اش گفتم که این جا پر از هیجان است و کار کردن با بنیاد سه نقطه و کمیته ی چهار نقطه و سردار بی نقطه کم از بازی ِ resident evil و left 4 deadندارد.به گوش اش نرفت ادامه مطلب