دل و دماغ نوشتن از رییس جدیدم را نداشتم. فکر می کردم وقتی بیاید چه داستان ها برای نوشتن دارم. ریتا. همانی که دو سال پیش ملکه زیبایی آفریقا شده. همانی که عکس های فشنی اش هوش از سر پسران دلیگیشن برده. همانی که هم پزشک است و هم زیبا! همانی که روز اولی که آمد تنها چیزی که در مورد خودش گفت این بود که “من یک کاری را زیاد انجام می دهم. تقریبا هرروز و امیدوارم اذیت نشوی!”. انتظار داشتم بگوید زیاد موزیک گوش می دهم، یا زیاد با تلفن حرف می زنم…یا زیاد لباس عوض می کنم…یا زیاد توی ایینه به خودم نگاه می کنم.یا هر چیز دیگری. اما ایشان برگشتند و گفتند”دعا.من زیاد دعا می کنم!”و من واقعا همین یکی را کم داشتم. که یک نفر از صبح توی اتاق ام درمورد نیروهای اهریمنی و ملائکه و بهشت و جهنم و خداوندگار عظیم preach کند! مهم نیست که سوپر مدل است و پزشک. مهم این است که از سرزمینی می آید که هیچ ندارند جز خدا!
الان آن طرف اتاق ام نشسته و عکس و نتیجه ی آزمایش بابا روی میزش است و دارد برای ام توضیح می دهد که لکه ی سیاه چی می تواند باشد و چی نمی تواند باشد. هی بلند می شود و روی وایت برد چیزی می کشد و سعی می کند خر فهم ام کند. تک تک کلمه های جواب آزمایش را دارد توضیح می دهد و با سابقه ی بیماری های بابا سعی می کند واقع بینانه ترین پیش بینی را بکند. من اما دل ام می خواهد که بس کند!..برای اولین بار توی این یک ماهی که آمده دوست دارم فقط دعا بخواند. دوست دارم از آن حرف هایی بزند که خدا healer است و فلان. انگار رسیده ام به ته ِ‌خودم و هیچ منطقی آرامم نمی کند. انگار رسیده ام به ته ِ‌انرژی ام و فقط می خواهم یکی برایم روضه بخواند.
نگران ام و از استرس کارهای ام پیش نمی رود و هیچ ام.

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    نوشین *** *** من هزار تا ازین شکلک ها!
    shirin *** من هزار تا ازین شکلک ها! *** من تمومم
    سایه *** Va raftam baran 🙁 🙁 *** که بگه اوووهووووی خوش نگذرون..حواست باشه همه چیت دست منه..منم بیزارم
    فنجون *** من تمومم *** راست می گی فنجون. کاش مهربون تر شه دنیا با من.
    مهسا *** از این شبیخون هایی که روزگار به آدمها می زنه بیزارم… *** گفتنت هم چیزی از بغل کردن کم نداره
    sheyda *** که بگه اوووهووووی خوش نگذرون..حواست باشه همه چیت دست منه..منم بیزارم *** شوخی هایی که شوخی شوخی جدی می شن
    ققنوس روی کاناپه *** من هیچ … من بغض … من دعا کاش هیچ وقت این پست رو نمینوشتی و من نمیخواندم … چه سال گهی بود امسال … تمام شود تا چند روز دیگر ، شاید کمی ارامش و صلح جایش را بگیردو بلکه مجال نفس کشیدن ات بدهد و مهربان تر باشد. *** یکیمون هم برای تلخ کردن روزات بسه. ما رو ببخش قوقی جون.
    *** راست می گی فنجون. کاش مهربون تر شه دنیا با من. ***
    *** باران…هیچی برای گفتن ندارم، یعنی دارم نمی خوام بگم.فقط کاش پیشت بودم بغلت می کردم ***
    *** گفتنت هم چیزی از بغل کردن کم نداره ***
    *** یکی اون بالا بدجوری شوخیش گرفته کاش مییتونستم کاری بکنم برات ***
    *** شوخی هایی که شوخی شوخی جدی می شن ***
    *** این روزها دوستانم میمیرند…. استتوس میذارن که مـُردم. و راست میگویند… میدانم. این روزها دوستانم لحظه های دردناکی را تجربه میکنند فراتر از حد تحملشان. گذشته از آن نقطه ی مرزی! استتوس میذارن که به گا رفتم. و راست میگویند … میدانم. تجربه ی تلخ، گه، دردناک و غیر قابل تغییری ست. این روزها چرا تعداد این دوستانم انقدر زیاد شده؟ ***
    *** یکیمون هم برای تلخ کردن روزات بسه. ما رو ببخش قوقی جون. ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *