هنوز بعد از پانزده سال نقاشی کشیدن، تمام شان که می کنم و می روند روی دیوار، می نشینم روبروی شان و به شان زل می زنم و یادم می آید که آن تکه اش را وقتی می زدم داشت باران می آمد و آن تکه را آن شبی زدم که زهره جون سرفه می کرد و آن گوشه را آن شبی زدم که در حد مرگ خسته بودم و خواب ام می آمد و گوشه گوشه ی تابلو برایم می شود دفتر خاطرات مصور. صبح روز بعدش هم که بیدار می شوم همیشه داستان این است که خواب آلود و با صورت نشسته یک راست از توی تخت می روم دوباره جلوی تابلو و آن قدر نگاه اش می کنم تا خواب ام بپرد.
دیشب که این ها تمام شدند و قاب شدند و رفتند روی دیوار، آرزو کردم که کاش نقاشی “کارم” بود و “کپی” کارم نبود. کاش آن قدر وقت داشتم که برای هر داستانی که می خوانم و می نویسم یک تابلو بکشم. یا برای هر آدمی که توی زنده گی ام می آید. کاش یک چیزی شبیه وبلاگ درست شود که آدم هرروز توی اش نقاشی کند عوض ِ نوشتن. کاش از آن دخترهایی بودم که صبح که از خواب بیدار می شدم تنها دغدغه ام این بود که امروز را چه رنگی و چه طور بکشم. کاش یک اتاق داشتم که سه پایه ام را می گذاشتم وسط اش و اطراف اش را پر از طبقه می کردم و دیوارهای اش را پر از رنگ. نشد. نشد. آرزوی ام بود که “نقاش” بشوم و حالا فقط “نقاشی” می کشم که زنده بمانم. نقاشی می کشم که چند ساعت هم شده فراموش کنم همه ی همه ی همه ی رنگ های دور و برم را. نشد نشد که بشود. من اما هم چنان ته ِ آرزوهای ام این است که پیر شوم و مجبور نباشم کار کنم و بنشینم توی خانه و فقط با رنگ های تازه و شفاف نقاشی بکشم که پیری ام یادم برود. بس که می ترسم از این پیری!

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    پرنده گولو *** وقتی پوستم لال می شود و دیگر خوشی را حس نمیکند فرار میکنم .فرار کن دخترچه جانم.یکجایی گیر بیاور و فرار کن.برای شده دو روز . *** از خودکم؟
    سایه *** از خودکم؟ ***
    سارا *** دور ریختن سند خاطره ها! با فیل رد شدن از رو خاطرات دوستها… من این کارا رو سالها پیش کردم نمی دونم این خباثتم رو می رسونه یا نه اما پشیمون نیستم هیچ. بسیار هم به خودم می بالم… یه وقتایی کار درست همینه.مقابله به مثل بی عذاب وجدان… نه به خاطر خودت به خاطر خودش شاید به روز بفهمه با کس دیگه این کارو نکنه(بکنه هم باکی نیست) ***
    سیمین (صورتی و سبز و آبی) *** باران یک چیزی هست توی دنیا که حال ادمو خوب کنه یکی با برف بازی یکی با نوشتن-گریه-خرید-جیغ کشیدن-کویر-سفر-دریا-کوه-ادامس جویدن-حرف زدن-مشاور رفتن-کتاب -اهنگ گوش دادن-اهنگ زدن -فیلم-سینما-برنامه ریزی کارهای نکرده-زدن یکی -امامزاده رفتن -لاک زدن … ***
    روزهای با هم *** یه وقتایی دردا اونقدر بزرگن که هرچی اطرافیان دوز ِ مهربونی حرفاشون رو بالا ببرن، کاری ازشون ساخته نیست. باید بذاری بگذره باران یا یه کم خودتو بکشی بالا و از عمق ِ بد ِ اتفاق، بیای بیرون تا بتونی بهتر ببینی و بهتر تصمیم بگیری! ***
    مهسا *** خدایا امسال لطفت به من زیاد بوده است برای بارانکم از تو آرامش می خواهم ***
    شاه بلوط *** عزیزم باید شرایط خیلی سختی داشته باشی. به یادت هستم و دعات می کنم و کلی انرژی مثبت برات میفرستم که بتونی با مشکلات بهتر دست و پنجه نرم کنی. من مطمئنم روزهای روشن میرسند دختر ***
    مهدیس *** سال قبل یادمه بلوز شلوار رفته بودی که گفت این لباس ساده هست و تو زدی بیرون بازم تکرار شد… من خیلی از آدمهای این طوری رو خط زدم و برای همیشه گذاشتم کنار….اما درد اینه که همیشه چند نفری هستن که نمیتونی بذاریش جلوی در تا یکی بیاد اینا رو برای همیشه ببره ***
    *** منم جای تو بودم تولد نمی رفتم و یه وقتی میرفتم یکتا رو میدیدم بدون بهار! عزیزم من که به شخصه برای اینکه تو تک تک کامنتهایم را جواب بدی کامنت نمیذارم و ابدأ جواب ندادنت برام به معنی جواب ندادن نیست!یعنی کلأ جواب ندادنت برام معنیش بد بودن تو یا نخوندن کامنتها نیست. گاهی سکوت خودش کلی حرفه… ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *