بعد از یک هفته جنگیدن و چنگیدن وتردید ِ این که “این دو تا بالاخره با هم کنار می آیند اصلا؟” ، بهترین و اولین چیز ِ یک اول ِ صبح مثل امروز ، این بود:
حالا دل ام می خواهد کنارشان دراز بکشم و اندازه ی یک هفته دوباره بخوابم.
آرامش شاخ و دم ندارد .باور کنید.همین ، همین، همین تماشای خواب ِ ساده ی دو نفره ی گربه ای گاهی همه ی طوفان شب قبل و همه ی آن هیاهوهای سفر رفتن و نرفتن و برنامه های به باد رفته و نرفته ات را می خواباندو ته دل ات می گویی:” مهم نیست…همین خوبه”!
یک نظر برای مطلب “همه ی گربه های من!”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
دختر نارنج و ترنج *** چرا بارانم؟… چطور؟………. *** لرزش گرفته ام 🙁
شب زاد *** لرزش گرفته ام 🙁 *** خودم و با خودم که سخت در جنگم
*** چی شده باران؟با کی دعوات شده؟کی اذیتت کرده؟ ***
*** خودم و با خودم که سخت در جنگم ***