بامامان و بابا
دیشب نازی را آوردم خانه مان. چراغ ها را که خاموش می کردم
می بینی؟ دیگر
دیشب هر بار که می خواستیم بگوییم :”یادت به
آن شب که رفتیم خانه تان به نازی گفتم که موبایل ات را شارژ
دیشب نزدیکی های دو بود.خاطرات و حرف ها و بغض های
داستان ِ “فِرم” – ف
___________________________
بعدا نوشت: به محض این که تصمیم به شنیدن ات می کنم…توی مدتی که ویندوز شروع می کنه به بالا آمدن و توی فاصله ای که می خواهم وارد مای کامپیوتر شوم و بعد درایو خودم و بعد فولدر ف و بعد صدای تو….قلب ام خودش را آن طوری می کوباند به سینه ام که انگار می خواهد خودکشی کند.دارم معتاد می شوم به این صدای بوده ی وقت ِ نبودن ات!
یک نظر برای مطلب “تنها صداست که…”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
پیراشکی عشق *** متاسفانه فقط برای اینها درصد مشارکت مردم مهمه. هر بار با یه ترفندی… *** قضیه این جاست که اونایی هم که اون بالاها هستن و از دور نگاه می کنن همین قدر مردد ان!
آیدا *** می دونم چی می گی… *** سارا جان چه هزینه ای دقیقا؟!..فوق اش هزینه ی وارد کردن ِ چند تا اشک بیار!..دیده بشیم؟؟!..از هشتاد و هشت یعنی بیشتر دیده شیم؟!:(
شب زاد *** اون که مارو بازی میده، اونه که مهره رو چیده، اون که نه شاهه نه سرباز،نه سیاهه نه سفیده (این روزها فقط دارم به دستی از غیب فکر می کنم) *** چون که یه سری چیزا این جا بستگی مستقیم به بعد از این اتفاق داره!!…من می ترسم جو زده شم مینا!..جو زده گی از رای دادن و ندادن بدتره!
میم *** اینجا جا داره ازت سوال کنم رای میدی؟؟؟ و بیشتر جا داره تا چند وقت اینورا آفتابی نشم *** صلوات ِ محمدی:))))البته که فکر می کنم رای دادن ربطی به نظام نداره..ولی خب..به صورت زیر پوستی حرف ات کمی درسته
مریم *** روزهای قبلتر میدونستم میخوام چکار کنم اما الان از بس همه مدل فکری خواسته توجیهم کنه پاک گیج شدم، دوست داشتم اینجا نبودم و از یک جایی اون بالاها به اوضاع درهم برهم دوروبرم نگاه میکردم اون موقغ شاید تصمیم گرفتن برام راحتتر بود *** آیلین یه گزینه ی دیگه هم هست..”جو زده گی”!…فک کنم اینم خطرناکه
سارا *** قضیه این جاست که اونایی هم که اون بالاها هستن و از دور نگاه می کنن همین قدر مردد ان! *** اره زهرا.مثلا روی برگه ی رای بنویسیم گوگوش!:))
مینا *** منم جز تحریمی ها بودم ولی الان فکر میکنم باید رای داد! رای داد که فقط هزینه ی تقلب رو برای نظام زیاد کرد واگرنه قطعا تقلب خواهد شد! رای میدیم نه برای اینکه شمرده بشه بلکه برای اینکه فقط دیده بشه! ۴روز دیگه روحانی هم میبرن حصر حداقل وجدانمون اسوده ست که ما تلاشمون رو کردیم تحریم در شرایطی خوبه که معنی دار باشه نه اینکه فقط نشانه ی ناامیدی باشه *** حیف از روزای ما که داره توی بطن ِ گاف و ه ترین دوران این مملکت دود می شه و می رهمن و خوندی و حالا با این که فردا شش صبح باید بیدار شم…اما هی دارم آرشیوت رو برمی گردم عقب و عقب و لعنت می فرستم به تو و اون ونگوگ ات و…اون سیگارای نعنایی و اون کافه رفتن های تنهاییت!
mahnaz *** سارا جان چه هزینه ای دقیقا؟!..فوق اش هزینه ی وارد کردن ِ چند تا اشک بیار!..دیده بشیم؟؟!..از هشتاد و هشت یعنی بیشتر دیده شیم؟!:( *** این تنها حسیه که من دارم.اصلا از اومدن کسی خوشحال نیستم..ولی از رفتن کسی چرا!
aylin *** حالا چرا تو محل کارت همه منتظرن ببینن بعد از انتخابات چی میشه؟بعله بعله ما هم کمکی فرانسه بلدیم!!!اینقدر این چند روزه درگیر خودم بودم که بدم یا ندم و اینقدر به جای انجام دادن کارام از این سایت رفتم اون سایت که دیوانه شدم!!!امیدوارم فقط این جو وحشتناک تموم بشه… *** 🙂 کاش خودشون برن و یه وبلاگ بزنن و مسوولیت نوشتن ازشون از دوش من برداشته شه و فقط از خودم بنویسم:)))
زهرا *** چون که یه سری چیزا این جا بستگی مستقیم به بعد از این اتفاق داره!!…من می ترسم جو زده شم مینا!..جو زده گی از رای دادن و ندادن بدتره! ***
شیدا *** man nezam ro ghabool nadaram pas ray nemidam /vassalam:h ***
موش کور *** صلوات ِ محمدی:))))البته که فکر می کنم رای دادن ربطی به نظام نداره..ولی خب..به صورت زیر پوستی حرف ات کمی درسته ***
خروس *** راست میگی باران.باور کن من برای ازدواجم اینقدر گیج و متفکر نبودم که برای انتخابات امسال. کاش گزینه بهتری از این دو تا وجود داشت کاش ***
anahid *** آیلین یه گزینه ی دیگه هم هست..”جو زده گی”!…فک کنم اینم خطرناکه ***
[ بدون نام ] *** آخ گفتی “دل ام می خواست گزینه ی دیگری به جز رای دادن یا ندادن هم بود تا آن را انتخاب می کردم ) ***
یکتا *** اره زهرا.مثلا روی برگه ی رای بنویسیم گوگوش!:)) ***
*** ما مردمی هستیم که زود و خوب بازی میخوریم…راستش من دیگه قاطیه هیچ بازی ای نمیشم حرفمو زدم کتکشم خوردم اما اینا بازیشون گرفت اونقدر کشش دادن تا امروز خون ندا و سهراب و بقیه کمرنگ بشه و بتونن یه بازی دیگه رو شروع کنن حیف جوونا جیف میرحسین حیف این یه وجب جا که بهش میگیم وطن پ.ن:خوندن ارشیوت یه هفته ای طول کشید اما حالا بهتر میفهممت باران دوستت دارم زیاد ***
*** حیف از روزای ما که داره توی بطن ِ گاف و ه ترین دوران این مملکت دود می شه و می رهمن و خوندی و حالا با این که فردا شش صبح باید بیدار شم…اما هی دارم آرشیوت رو برمی گردم عقب و عقب و لعنت می فرستم به تو و اون ونگوگ ات و…اون سیگارای نعنایی و اون کافه رفتن های تنهاییت! ***
*** This forsaken land ***
*** به من نگاه نکنید که رای نمیدم من خروسم و قدم به صندوق نمیرسه و مغرم ماشاالله بزنم به تخته قد فندوق نباشه قد نخود هست . رای دادن مال اوناست که قدشون به صندوق میرسه؛ منظورم صندوق ذخیره ارزی نیست . خلاصه اینکه یا باید قدت برسه یا مغزت نرسه. خودم هم نفهمیدم چی گفتم؛ لطفا شما هم متوجه نشین، خدا بخیر کنه ***
*** ***
*** دیگه وقتی میگن: رئیس جمهور منتخب و محبوب احساس بهتری دارم … گلهایی بنفش بر ساقه های سبز ***
*** این تنها حسیه که من دارم.اصلا از اومدن کسی خوشحال نیستم..ولی از رفتن کسی چرا! ***
*** باران عزیز ما را از احوالات ترنج و حلزون بی خبر نگزار . یه عکسی یه شرح حالی …. ***
*** 🙂 کاش خودشون برن و یه وبلاگ بزنن و مسوولیت نوشتن ازشون از دوش من برداشته شه و فقط از خودم بنویسم:))) ***