آرزو

پروژه ی Claim هایی که از مشتری ها دریافت کرده ایم بالاخره تمام می شود.ساعت نزدیک ِ هفت است.همه رفته اند و خدمتکار ِ شرکت زیر لب غر غر می کند که چرا تا این موقع مانده ام و می خواهد برود تبریز و خیابان ها غلغله است!.کیفم را می اندازم روی کولم و خداحافظی می کنم. از پله های شرکت آرام آرام می روم پایین.دستم را می برم توی جیب ِ ژاکتم تا مطمئن شوم بسته ی سیگار را جا نگذاشته ام و همان طور دست به جیب از جلوی حراست “خداحافظ” می گویم و می زنم بیرون.توی سرازیری سیحون که می افتم سیگار را بیرون می آورم .یادم می افتد که دیشب فندک ِ زیپوی مشکی و قرمزم را پیدا کرده ام و مثل بچه ها ذوق می کنم و دستم را می برم سمت جیب شلوارم که یک دفعه یک صدایی به فاصله ی خیلی نزدیک از پشت سرم می گوید:” فقط یه بار…یه بار دیگه بهم فرصت بده..این دفعه همه چی و درست می کنم آرزو!”.بی اختیار می ایستم . برمی گردم.مرد فقط چند قدم با من فاصله دارد.کت و شلوار تن اش است ولی پریشان و درب و داغان است.با تعجب هم را نگاه می کنیم.یک دفعه سرش را چند بار به راست و چپ تکان می دهد و می گوید:” ببخشید..کوله تون…عذر می خوام…اشتباه گرفتم” .و سریع برمی گردد .همان طور مبهوت رویم را برمی گردانم.چند قدم می روم و دوباره برمی گردم نگاهش می کنم.سرش را انداخته پایین و شیب ِ کم کوچه را با سنگینی ِ تمام بالا می رود
…کاش آرزو…یک بار…یک بار دیگر به این مرد فرصت بدهد.
همه چیز را این دفعه درست می کند…خودش گفت…
قول می دهد آرزو…زنده گی ات را عوض می کند…فقط یک بار…یک بار ِ دیگر…

یک نظر برای مطلب “آرزو”

  1. ناشناس

    فریاد زیر اب *** تابلوهاتون فروشی هم هستند ایا *** بچه های شما فروشی ان؟!
    شیفو *** بچه های شما فروشی ان؟! *** راستیات اش من زیاد از حلقه ها و مربع ها و لوزی ها ی مشترک و غیر مشترکی که شما گفتین سر در نمیارم و اصلا باید سر در بیارم؟! ولی آن جا که می گویید “زیاد” می نویسم را تسلیمم!..حتی “زیادی” می نویسم را هم. این را هم که “مخاطب” ها به من چه را باز دوباره تسلیمم.اصلا به من چه .همین قدر که اشنا نیستند و با آن ها چشم توی چشم نمی شوم از همه شان ممنون و سپاس دارم.
    فنجون *** هماره با زیاده نویسی ات مخالف بوده ام … ولی وقتی پای سیال ذهن ، به میان می اد ، ازادی … در نوشته ات با اواری از کلمات رو به رو شدم … و این جای نظر نوشتن زا تنگ می کند … بار احساسی ی کلمه ها که هر کدام برای تو یک معنی و یک اخساس و تجربه را بیان می کند ولی – شاید -برای مخاطب های ات که با تجربه هایی متفاوت هستند دارای معنی و گویای احساسی ی دیگری باشد… همانا مرگ وب لاگ نویس .نمی دانم کلمه ی ” مرد ” را چه گونه بیابم ؛ مثلن چیزی در مفابل ” زن ” با احساسی از هم پیمانی و استواری در اندیشه و راه و…اصلن به تو مربوط نیست که مخاطب های ات کیستند … و ان ها هم ” بو ” ی تو را نمی شناسند بل که با “باران” ی در این وب لاگ اشنا شده اند …حلقه ی مشترک در قسمت های متفاوت سیال ذهنی ات به خوبی نمایان نیست … اما احساس ات غوغاست *** پارک ساعی ِ سرد ِ گربه دار ؟:)
    بهروز *** راستیات اش من زیاد از حلقه ها و مربع ها و لوزی ها ی مشترک و غیر مشترکی که شما گفتین سر در نمیارم و اصلا باید سر در بیارم؟! ولی آن جا که می گویید “زیاد” می نویسم را تسلیمم!..حتی “زیادی” می نویسم را هم. این را هم که “مخاطب” ها به من چه را باز دوباره تسلیمم.اصلا به من چه .همین قدر که اشنا نیستند و با آن ها چشم توی چشم نمی شوم از همه شان ممنون و سپاس دارم. *** >(:
    فنجون *** خب به گمونم راست گفته بودی … اینکه خیلی سر درنیارم از این پست … اما خیلی چیزها هم فهمیدم …. اینکه باران عصبانیه و خشمگین … به قول همون آقای همکار ُ نزدیک به کولاکی … نه! اینکه من میبینم داره تبدیل به بهمن میشه … وقتی خودت میزون نیستی از در و دیوار هم میبارد … آروم باش دختر … آرومبقیه حرفها هم باشد برای پارک ساعی! *** لطف از شماست خانم/آقای “فریاد زیر آب”!( قصد ندارین این اسم طولانی رو عوض کنید؟! الان این جور اسم ها را راحت عوض می کنند توی ثبت احوال)آدرس گالری رو میفرستم به آدرس ایمیلتون 🙂
    فریاد زیر اب *** پارک ساعی ِ سرد ِ گربه دار ؟:) *** این پاییز و این شباش زودتر تموم شه…منم خوب میشم:)
    فنجون *** >(:< *** خیر بنده کی باشم که پیشنهاد کنم.من خودم یک "هوار" زیر آبم.. فریاد زیر اب *** >(: *** خونه ی سرمون:)
    فرزانه *** درست همون جا !مرسی از موزیقی …. عالیــــــــــــــــــه! Il n’y a pas de rêve interdit ***
    مینروا *** چرا غیرتی میشی و از کوره در میریچندتا عکس از تابلوهات تو وبلاگت هست واقعا زیبا بودگفتم اگر اینها تو گالری ، جایی برا فروش هستند برم تهیه کنم و از هنرت بهرمند شمخانوم هنرمند ***
    *** لطف از شماست خانم/آقای “فریاد زیر آب”!( قصد ندارین این اسم طولانی رو عوض کنید؟! الان این جور اسم ها را راحت عوض می کنند توی ثبت احوال)آدرس گالری رو میفرستم به آدرس ایمیلتون 🙂 ***
    *** باران …خوبی؟؟ ***
    *** این پاییز و این شباش زودتر تموم شه…منم خوب میشم:) ***
    *** فریاد زیر اب صدای اعتراض یه نسل سوخته ستشما اسمی پیشنهاد کنید که این مضمون را برسونه حتما عوضش می کنم ***
    *** خیر بنده کی باشم که پیشنهاد کنم.من خودم یک “هوار” زیر آبم.. ***
    *** چه افکار درهم برهمی یاد خونمون افتادم ***
    *** خونه ی سرمون:) ***
    *** همه این روزها فقط این فکر و ذکرمه: رعشه ام می گیرد و فکر می کنم اگر توی این مملکت ماندگار شوم چی؟ ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *