دوباره ی آن روزها

دوباره ی زنده گی ِ ساعت ِ پنج و نیم بیدار شدن و شش بیرون زدن و توی گرگ و میش ِ هوا موزیک های دوزاری گوش دادن و سر ِ گاندی پیاده شدن و چشم توی چشم ِ پلیسی که سه سال است صبح ها می بینم اش و وزرا و سلام کردن به حراست و سریع از جلوی چشم شان ناپدید شدن و میز کنار پنجره و کشتی های آمده و نیامده و تحریم های دور زده و دور نزده شده و غر غر های آقای “ی” و قِر قِر های خانم “میم” و فرش کردن Outlook و هنگ کردن ِ SAGE و غصه ی ناهار و قصه ی شام و …اِل و بِل و جیم بِل و آه… روزهای ملال آور ِ این شهر…

یک نظر برای مطلب “دوباره ی آن روزها”

  1. ناشناس

    yasi *** یعنی فکر کنم واجب ترین و مهم ترین کار زندگیم شده خوندن وبلاگ توحاشو ببر:* *** باز بگو گربه ها موجودات بدی ان…تو بیاااا…عاشق اش می شی فنجون جون:))
    فنجون *** از اینکه در میان این همه مشغله و گرفتاری، چند خطی هم برای ما نبشتی تا کمتر نگرانتان شویم، سپاسگزاریم بانوی دربار … جا دارد از همین فاصله تشکر و قدردانی خود را از آن جانور هم اعلام داریم که پا به پای شما میاید و از خستگی آخ هم نمیگوید! :))) *** ممنونم ترنج .اصلا شما “ترنج” ها بهترینید:)
    فنجون *** باز بگو گربه ها موجودات بدی ان…تو بیاااا…عاشق اش می شی فنجون جون:)) *** نزدیک یعنی چند کیلومتر دقیقا؟!:)
    عسل *** چـــــــــــی؟؟؟ ویییییی ! چی گفتی؟ من و ترنج زیر یک سقف ؟؟؟؟ از قدیم گفتن دوری و دوستی! ***
    دختر نارنج و ترنج *** بهترین کار همینه حالشو ببر حسااااااابی ***
    شاه بلوط *** سلام باران عزیزمخوبی؟خوشحالم که حالت خیلی بهتره و درد تموم شده… ترنج هم این روزها داره برای خودش کلللی لذت می بره ها! تو همه ش کنارشی! فکر کنم بری سر کار حال این بچه گرفته شه…اما دم رو دریابید و کللی بخوابید که از هرچیزی بهتره، نوش جان هر دوتون… ***
    *** ممنونم ترنج .اصلا شما “ترنج” ها بهترینید:) ***
    *** اگه نزدیک بودیم می گفتم من آرشیو فیلمهامو بهت امانت می دمتو هم یکم بهم کتاب امانت بده ***
    *** نزدیک یعنی چند کیلومتر دقیقا؟!:) ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *