به این ترکیب ِ صورت ِ این بیست و هشت سال خو کرده بودم. حالا که توی آیینه نگاه می کنم و به این فکر می کنم که این آخرین شبی ست که این شکلی هستم ، دلم می گیرد.خرکانه و احمقانه است می دانم..اما حتی بغض ام هم می گیرد.هر کس هر چه دلش می خواهد بگوید و هر قدر می خواهد بخندد اما این صورت همان صورتی است که از بچه گی توی عکس هایم به من لبخند زده…با آن عاشق شده ام…سفر رفته ام…با دوستانم خندیده ام..مرا به خاطر آن دوست داشته اند…دل شان برایم تنگ شده است…قرار نیست از این رو به آن رو بشوم…اما مطمئنم این شکلی باقی نمی مانم. تنهایی نشسته ام یک گوشه ی خانه و هر چه آلبوم عکس و سی دی ِ عکس داشته ام دور خودم جمع کرده ام و به قول مادربزرگم بُق کرده ام .یکی نیست بزند توی سرم و بگوید :” خجالت بکش…مگه مجبوری اصلا؟…کی مجبورت کرده که حالا ماتم گرفتی؟”…نمی دانم .فقط می دانم حس عجیب و غریبی ست. دکتر گفت :” صورت ات صد و بیست درجه عوض می شه!” .گفتم:” چه مور مورم شد!”..گفت:” مور مور شدن هایت را نگه دار برای وقتی که جلوی این آیینه گچ ِ صورتت رو باز می کنم..” …و من باز مور مور ترم شد.
خب خب..آه و ناله کافی ست.خداحافظ”من ِ از بدو ِ تولد با من”..خداحافظ صورت ِ بیست و هشت ساله ی من…خداحافظ من ِ عکس های قدیمی…خداحافظ ..”بینی “!
یک نظر برای مطلب “farewell post”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
سین الف *** دختر شجاع. 🙂 ***