نشسته ام یک گوشه ی مطب
این مطب ها با خیلی از مطب هایی که شاید یکی دو
خانم ص ، که صندل ها و کفش و
پ.ن.۱.دلم می خواهد تا پس فردا ساعتی یک مطلب بنویسم!..پر حرف شده ام!
یک نظر برای مطلب “compte à rebours”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
عسل *** منِ شکمو رو دچار عذاب وجدان نکن آخههههه *** خب نخور دخترم…نخور:)))
[ بدون نام ] *** خب نخور دخترم…نخور:))) *** بسیار کارسختیه.مخصوصا این که گوشت و مرغ غذای اصلیت باشه….ولی من خیلی راحتم.ارام تر هم هستم ازوقتی یادچشمای گوسفندا ومرغا نمی افتم:)
سین الف *** منم از وقتی مامان شدم این احساسو دارم فکر می کنم مامان همه بچه های روی زمینم نا خوشی هیچ کدومشونو نمی تونم ببینم. ***
*** سر میدونی که نزدیک خونه ی ماست یه قصابی هست، گوشت های تازه و مطمئنش توی محل معروفه. گوسفندهای زنده رو میاره و جلوی مغازه ، یا گاهی توی مغازه جلوی ویترین های پر از گوشت و شقه های آویخته میبنده و وحشت و تسلیمی که توی نگاه گوسفندهاست عین اسید روح آدم رو می خورده و سوراخ می کنه. الان مدت هاست که دوست دارم گیاهخوار باشم و تا اونجا که بشه از گوشت اجتناب میکنم ، اما همیشه موفق نیستم. ***
*** بسیار کارسختیه.مخصوصا این که گوشت و مرغ غذای اصلیت باشه….ولی من خیلی راحتم.ارام تر هم هستم ازوقتی یادچشمای گوسفندا ومرغا نمی افتم:) ***