داستان ِ من از آن جایی
حالا چند وقتی ست که صبح ها که زود می
فعلا همین قدر که از دیدن گوشت توی غذای
یک نظر برای مطلب “go vegetarian”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
داستان ِ من از آن جایی
حالا چند وقتی ست که صبح ها که زود می
فعلا همین قدر که از دیدن گوشت توی غذای
دختر نارنج و ترنج *** باران منمی فهمم حرفاتو…. این گیر دادن های بی منطق واین حق هایی که با همه هست و با هیچ کس نیست…. پریشب با خواهرم تا نیمه های شب حرف می زدم، از همه ی اتفاقاتی که کشوندتم تا امروزی که دیگه طاقت هیچی رو ندارم… آخر کار سکوت کرد… تازه من دخترم. نمی رم از خونه بیرون چون از اون بیرون می ترسم اما پسرا میرن و دیگه برنمی گردن….. می دونی چند تا نمونه ش رو سراغ دارم؟؟؟؟می فهمم که اینا رو نباید برای تو بگم.. کاش مامانت یه کم کوتاه بیان… کاش بابا… نمی دونم… چه دردیه این دردی که ماها باید بکشیم تا فقط حرفمون رو به خونواده مون بگیم.. باقی ملت رو اصلا بی خیال! *** قسمت دردناک اش اینه که این آدما”خانواده” ان..!!!..اینه که داستان رو سیاه تر و سخت تر و دردناک تر می کنه…
مهدیه *** قسمت دردناک اش اینه که این آدما”خانواده” ان..!!!..اینه که داستان رو سیاه تر و سخت تر و دردناک تر می کنه… *** از من اگر بپرسید…می گویم این خط ها نه جدی اند و نه با حوصله و نه حتی انتقادی…صرفا خط خطی های اوقات فراغت اند و بس.ولی اگر نظر شخصی شما همان چیزهایی ست که این بالا نوشته اید…لطف دارید و نظرتان محترم است و خودتان عزیز.
محمد *** حالا خوبه تو به برادرکت حق میدی و شاید واقعا حق با اونه… اما من چی بگم باران!!! *** هستم گنجشگک.
yasi *** شاید از آخرین باری که اینجا را و نوشته های شما را دیده ام، چندان دور و دیر هم نباشد اما انگار چند سال گذشته و چند سال بزرگتر و پخته تر می نویسید. یکی دو صفحه ای از پست هایتان را که خواندم، دلم می خواست برای بیشتر پست ها کامنت بگذارم، یاد یادداشتی از شما افتاده بودم که برای یک متن قدیمی از من نوشته بودید : «چقدر قدم به قدم و با حوصله و با تشریح همه اجزا و … می نویسید»، حالا حس این خصیصه با قوت بیشتری در نوشته های شما دیده می شود. شاید شما داستان زندگی و وقایع روزمره را می نویسید، اما نوعی واقعیت گرایی و نقد روابط فردی و اجتماعی از دریچه نگاه شما خلق می شود که از نظر من بسیار ارزشمند است. این که چقدر حرف های شما منطبق بر نرم و هنجار پذیرفته شده است و چقدر تحلیل های شما درست است، اصلاً مهم نیست و دقیقاً نقطه قوت آن و آنچه مرا به نوشتن این یادداشت واداشت همین نکته است که شما بی حد و حصر و سانسور و حبس خود در چارچوب های خشک و خشن پذیرفته شده، می نویسید و نگاه جدید و مفاهیم جدید خلق می کنید و ارائه می دهید و این موضوع ارزشمند است. اساساً کل دانش در حوزه علوم انسانی اینگونه و در اثر جسارت آدم هایی شکل گرفته و تجمیع یافته که در چارچوب ها و نرم ها نمانده اند و دست برداشته اند از واگویه حرف های دیگران و دست گذاشته اند روی نکاتی و گام برداشته اند در مسیرهایی که … .پایدار بمانید در مسیری که به سرعت در حال رشد هستید. ***
*** از من اگر بپرسید…می گویم این خط ها نه جدی اند و نه با حوصله و نه حتی انتقادی…صرفا خط خطی های اوقات فراغت اند و بس.ولی اگر نظر شخصی شما همان چیزهایی ست که این بالا نوشته اید…لطف دارید و نظرتان محترم است و خودتان عزیز. ***
*** salam…kojayi?:(chera nisti? ***
*** هستم گنجشگک. ***