قرار می گذاریم برویم آن بالا بالاها.آن جا که شاید دل ِ تنهایی ِ وامانده و بیچاره مان تازه شود.بهانه مان هم میشود “امید” ، که ببریم و پز ِ شهرمان را بدهیم و بگوییم تهرانمان آن قدر ها هم خراب شده نیست و برج میلاد دارد!.خانم میم ، امیر ، من و امید.به قول ِ آقای “حامد” , نه هزار تومان می دهیم بابت استفاده از آسانسور و پله برقی و راه رفتن روی سنگفرش و رد شدن از کنار فواره های قد و نیم قد و تنفس در فضای “هنوز -بعد از هفت-سال-کامل نشده-ی” برج میلاد و پلک زدن و تنفس زیر ِ آسمان ِ تهران.!هشت هزار تومان هم بابت ِ “گنبد ِ آسمان ” که هنوز نمی دانم چه بود و چه شد!فشرده می شویم توی آسانسور و ظرف چند ثانیه می رسیم آن بالا و …!…همین!…بالا!…تنها توصیفی که می شود کرد این است که فقط “بالا”!…فنس کشیده اند به مفتضح ترین وضع ممکن.طوری که نه هیچ کس بتواند خودش را پرت کند پایین ، نه هیچ کس بتواند عکس بگیرد ، نه هیچ کس بتواند یک دقیقه بایستد و از بالا بودن لذت ببرد ، و نه هیچ چیز دیگر!…چند تا دوربین گذاشته اند که شهر را به جای نزدیک کردن ، تار و دور و نور ها را با قدرت پخش می کند.طوری که بعد از چند ثانیه که پشت اش می ایستی ، و می آیی کنار باید حداقل دو دقیقه زمان بدهی به چشم هایت تا توهینی که بهشان شده را فراموش کنند!…توضیحات خانم تور لیدر بماند!..اصلا مورچه چی هست که کله پاچه اش فلان!…و تا بیایی به خودت دلداری بدهی که “فراموش کن این چرندیات رو…کمی شهر رو تماشا کن و لذت ببر!”…از بلند گو اعلام می کنند که “وقت تمام!” و باید جور و پلاس ات را پهن نکرده جمع کنی و برگردی آن پایین و بشوی یکی از آن نقطه هایی که چند ثانیه ی پیش داشتی بهشان نگاه می کردی…
و این بود بازدید ما از “برج ِ میلاد”…که هنوز دارم فکر می کنم که آخر “میلاد ِ چی؟؟؟!”
پ.ن.۱.عکس از امید . چه طور دست اش را از لای آن همه میله ی حفاظ رد کرد و این عکس را انداخت ، خدا داند!
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
یک نظر برای مطلب “برج میل لااااا”