یک وقت هایی ..درست مثل همین الان..که پشت میز نشسته ام و سرم توی هزار تا پیج گرم است ..ناغافل می آید زیر پاهای ام …روی دو پا بلند می شود و یکی از پاهایم را بغل می کند و سرش را می گیرد بالا و نگاهم می کند و این یعنی “بغلم کن”…دقیقا نمیدانم چه اتفاقی ممکن است درون مغز یک گربه بیفتد که این کار را بکند.چه نیازی …چه حسی …چه جور غریزه ای ممکن است وادارش کند که این کاررا بکند اما چیزی که میدانم این است که بغل کردن تا اخر دنیا بغل کردن است.گربه و سگ و آدم هم ندارد…
پ.ن.۱.بغل های گاه و بیگاه را دوست داشتم زمانی.طولانی بودن اش مهم نبود هیچ.حالا گاه و بیگاه نمیخواهم.یک بار ..طولانی اش را میخواهم.طوووووووووووووووووووولانی.
یک نظر برای مطلب “جغرافیای کوچک من بازوان توست … کاش تنگ تر شود این سرزمین به من”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
مهدیه *** خدا رحمتش کنه… دلم براش تنگ شده… *** اما شما دوتا واقعا خودتون رو گره زدین به همه ی شهر کتاب های دنیا:)
داداشی *** برای بار اول : یه لحظه ماندم … ماندم در خودت را گره زدی به همه ی شهر کتاب های دنیا تا اخر دنیا؟ …و . . . فهمیدم سوء تفاهمی بیش نبوده. . . و برای بار دوم که خواندم لذت بردم به عنوان نفر سوم ***
*** اما شما دوتا واقعا خودتون رو گره زدین به همه ی شهر کتاب های دنیا:) ***