به درک!

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    نام!؟ چیزی که تو نیستی …. *** به نام اوزن جماعت رو چه به بیرون رفتن در ایران! مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، هی دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند… تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم. مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، چیزی دم دستم نیستف دلم میخواست محکم میزدم توی سسسسسرش ،آدم وقیح حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد… تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم. اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در ۱۰ سانت از ۱۰۰ سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد… البته با نادیده گرفتن آندسته از چشمهایی که انگار مجهز به مادون قرمز است و تا فی خالدونم را زیر نظر دارد تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم. پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند، به اندازه ۸ نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و… من هستم… تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم. راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه ۱۸۰ درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم. تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم. راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد، راه می دهم. نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است. “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها”. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود. تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم و مدام باید مواظب ماشینهایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم. موقع رسیدن خسته هستم، اعصابم به کلی به هم ریخته است. تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن در ایران!!! متاسفانه حقیقت است و بسیار تلخ …البته در جایی که مهم ترین دغدغه زندگی مردم پ نه پ و شوشول فرنود هست از این بیشتر انتظار نمیره !!! ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *