صبح های سرد ِ فصل ام
صبح های جهنمی ِ زنده گی ام
نا خواسته یا خواسته ، می شوند ادامه ی گرمی ِ آغوش ِ شب های تو
و در آنی از ثانیه می پرد از سرم ، از تنم ، تو و گرمی ِ تو و دست های تو و همه ی تو …
جای آغوش گرفتنم ، گاهی به من تجاوز کن
که سرما بشود دنباله ی سرما
شاید آن وقت ، هرروز از سرد و گرم شدن ترک برندارم .
یک نظر برای مطلب “”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
بهروز *** حالا که مانده ای فهمیده ای که روی این کره ی خاکی حداقل بک جا هست که برای تو با دیگر جاها فرق می کند و تو آن یک جا را تجربه کرده ای . تجریه ای که همیشه در تو می ماند 🙂 *** من آخرش فانکشن ِ این “عزیزم” رو نفهمیدم…می خندی..می گن “عزیزم”…می افتی تو چاله می گن “عزیزم”…خاطره می گی…می گن “عزیزم”…می رقصی..می گن “عزیزم”…داری گولوپ گولوپ اشک می ریزی..می گن “عزیزم”…آدم پیر می بینن می گن “عزیزم”…بچه می بینن می گن “عزیزم”!!!!!..کلا این “عزیزم ” یعنی چی!!!!!!!!!!
سربه هوا *** عزیزم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ***
*** من آخرش فانکشن ِ این “عزیزم” رو نفهمیدم…می خندی..می گن “عزیزم”…می افتی تو چاله می گن “عزیزم”…خاطره می گی…می گن “عزیزم”…می رقصی..می گن “عزیزم”…داری گولوپ گولوپ اشک می ریزی..می گن “عزیزم”…آدم پیر می بینن می گن “عزیزم”…بچه می بینن می گن “عزیزم”!!!!!..کلا این “عزیزم ” یعنی چی!!!!!!!!!! ***