کسی آن دور دورها…دیروز ….در گاراژ خانه اش خیالپردازی میکرد و
من این دور دورها…امروز ….با نوک انگشتم ، همه ی دنیا را زیر و رو…
مرگ چه خنده دار واژه ای است برای این مرد…
پ.ن.۱.یه سری آدم توی این دنیا هستن که میان و آدمیت می کنن برای همه ی مردم.نمی گن کشور خودمون.نمی گن سفید پوستا یا سیاه پوستا.نمی گن دین خودمون.نمی گن دولت خودمون…بعله .یه سری آدم این چنین آدمایی هستن…بقیه مون هم ز ِر و حرف مفتیم!
پ.ن.۲.همه ی ایران زیر و رو و کفن می شد این قدر ناراحت نمی شد که امروز شدم.!
یک نظر برای مطلب “Steve Jobs”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
داداشی ات : یه کولی *** می گذاری از کنارم به یاد می اورم که می خواندم : ؛ ساقی ی میگساران مست و گیسو افشان از کنار یاران …و نمی توانم … نمی توانم کلمه ی می گریزد را بخوانم … مب مانم در نم چشمانم و برق چشمان اش …. آه یی کشدار و بی صدا می نشیند در دل ام و ضربه ی اخی عمیق کوتاه در این قلب خسته ٫ خودش را با سوزشی نشان می هد … بازو در بازو و دست در گردن احساس و خیال هم راه می شوم با حلقه های سربی ی سیگار و اشک *** مدادم رو روی میز نشونه می گیرم و جای سیگار می ذارم توی دهنم جای حلقه های اول…تا لااقل…لااقل حلقه های دوم تنها نباشند…تنها نمیرند…
داداشی ات : یه کولی *** مدادم رو روی میز نشونه می گیرم و جای سیگار می ذارم توی دهنم جای حلقه های اول…تا لااقل…لااقل حلقه های دوم تنها نباشند…تنها نمیرند… ***
محمد *** حلقه های اول : حلقه ی گیسوی ات بود که پای در بندم کرد … حلقه های دوم : حلقه های اشک ات بودند که هنوز خیس ام می کنند در هر رد پای خاطره ی تو … و خواهش بی امان دل برای سیگاری دیگر که بسپارد ؛ پای ؛ در رد خاطره های تو برای حلقه های سوم که حلقه ی نگاه است بر نگاه تا : بی فرجامی ی زنده گی ی یک کولی ***
*** روایت اول : جاگذاشته هارویت دوم : از پیش فرستاده ها ***