زنده گییییییی یعنی :
با دختر عمه ها و پسر عمه ها ، شب ِ پنج شنبه بری عروسی ِ مُتی و عادل و تا صبح از سر و کول هم برید بالا و برقصید و بعد مست بیاین خونه و هفت ِ کثافت بازی کنید و بعدشم دسته جمعی تازه بشینید رکورد ِ angry bird بزنید و بعد هر کس یه گوشه ای خوابش ببره و بعد به حالت hangover بیدار شین و ببینید اون پسر عمه با مرامه ، پا شده رفته نون و خامه خریده و بعد همه همون طوری دراز کش ، بخزین پای سفره و تا شب به دیشب بخندین.
اما زنده گی یعنی :
مجبور شی به دلایلی از بالایی بگذری و پنج شنبه بیای سر ِ کار و بعد هم بدو بدو بری به یک سفر ِ فاکین فرهنگی و تمام مدت مودب و مرتب باشی و وقتی میخوای بشینی روی مبل ، پاتو خیلی شیک بندازی روی اون یکی پات و همون جوری که bluh bluuh bluh…می کنی…فکرت لواسون و پیش اون کور و کچل های دوست داشتنی باشه و اس ام اس های فحششون رو یکی یکی دریافت کنی و هر چند ثانیه بابت صدای پی در پی ِ مسیج از حضور ِ جمع پوووووووووووووزش بطلبینتیتنشسایشسایشستاذظدطتسشیغینشمینیلثصعلیشسدذیشسدیشسن!!!!
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
یک نظر برای مطلب “زنده گی ِ زننده!”