و آن ایمیل لعنتی ، در یک صبح ِ تنبل ِ اردیبهشت ، وقتی که تازه صورتم را شسته بودم و سیاهی ِ چشم هایم را پاک کرده بودم و نگران کارهای ِ تلنبار شده ی توی آشپزخانه بودم و به همه چیز فکر می کردم جز همین ایمیل ِ لعنتی…
آمد!
________________________________________
پ.ن.۱.حسی از همان اول که چشم هایم را باز کردم..تا وقتی که این ایمیل لعنتی امد و دلم می خواست جیغ بزنم ، با من بود و من نمیدانم که چه حسی بود و چه شد و چه خواهد شد و اصلا چیست و حالا کجاست و چه می کند و اصلا چی به چیست!
پ.ن.۲.همیشه وقتی منتظرش نیستی…اتفاق می افتد.
پ.ن.۳.خوشحالی ِ مطلوبی زیر ِ پوستم خزیده
_
یک نظر برای مطلب “mon numéro de dossier”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
[ بدون نام ] *** این چایی با اون روسری ارتباط دارد؟ *** اگه وقتی داری چای می خوری…بریزی روی روسریت…شاید ارتباط پیدا کنه!
نازی *** اگه وقتی داری چای می خوری…بریزی روی روسریت…شاید ارتباط پیدا کنه! ***
*** خوب کردی بخشیدیشان. زمان ما؛ که من دخترکی بودم؛ حتی توی خواب هم جرات بوسبدن پسرکی را نداشتم. خوابهای ما هم حراست داشت. ***