A Real Virtuality

۱۱:۰۰
جای همیشه گی ِ شب های ام نشسته ام.توی اتاق پذیرایی ، بین مبل و میز .پاهای ام را توی شکم ام جمع کرده ام و همان طور که مچاله شده ام ، توی اینترنت دنبال یک مدل فرانسوی برای تابلوی بعدی ام می گردم. یا هوی ام را که Sign In می کنم ، پنجره ی پی ام باز می شود.اسم توست!…خیلی وقت بود با تو چت نکرده بودم.می گویی:” نخوابیدی؟”
_..” نه.دارم دنبال مدل می گردم.این رو ببین…به نظرت چه طوره؟”
_” باز نمی شه…”
_ “پس بعدا نشون ات می دم.”
شکلک بوس میفرستی.
12:۲۰
..برای ات می نویسم که:” خانم ات…بهت گیر نمی ده تا این موقع چت می کنی؟”…شکلک قاه قاه می زنی و می گویی.” گاهی..اما راست اش نه..شوهر تو چی؟..کجاست؟”…من هم شکلک خنده برای ات می زنم که” اونم توی اون اتاق داره چت می کنه.صدای چرق چوروق کیبوردش میاد…دو دستی داره چت می کنه!”…و میخندیم.
1:۰۰
.خواب ام گرفته.برای ات می نویسم که ” من می رم بخوابم..”..می گویی” من هم…چراغ رو خاموش کن..در رو هم قفل کن…لطفا!”..می گویم “باشه..تو هم مودم رو یادت نره..”..می گویی:” چشم!”…
…در را قفل می کنم و می روم توی اتاق .روبروی آیینه ایستاده ام و دارم بند لباس خواب ساتن مشکی ام را می بندم که می آیی.از توی آیینه نگاه ات می کنم و می گویم :” مودم رو خاموش کردی؟”..از توی آیینه نگاه ام می کنی…عینک ات را برمی داری..دست ات را توی موهای ات می کشی و می گویی:” اره..گفتم که چشم!”..

و چراغ را خاموش می کنی
Sign Out میشویم…

یک نظر برای مطلب “A Real Virtuality”

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *