در زنده گی وقت هایی هست …که هوا ی شرکت مثل ظهرهای عربستان است ، و هیچ کس هم انلاین نیست ، و فیلتر شکن هم کار نمی کند که چیزی بخوانی ، و مدیری هم در کار نیست و درس خواندن ات هم نمی اید و سرت مثل گوجه ی لهیده درد می کند و همه چیز کلافه کننده است …
و درست در همین وقت ها توی زنده گی است که باید سمور باشی .( یا صبور..حالا هر چی!)
__________________________________________
قصه های من و شاگردام در طی دو روز گذشته!
یک).بری سالن اپیلاسیون و یه هو شاگردت بیاد واسه وکس کردن ات!!چی می شه؟..همون جا همه ی موهات می ریزه و دیگه احتیاجی به وکس کردن نیست.”نه.مرسی.ترجیح می دم مو داشته باشم!”
دو).پاتو بذاری از خونه بیرون و موبایل ات یک ریز زنگ بزنه.فقط یه شاگرد می تونه یک ریز زنگ بزنه و فقط یک معلم می تونه جواب نده.بعد توی هستی چه اتفاقی می افته که نمی دونم چی می شه که همون شاگرد یه هو توی خیابون جلوت سبز که چه عرض کنم..همه رنگی می شه.در جواب این که ” بهتون چند بار زنگ زدم!”…می گی” ای وای ..خاک عالم بر سرم..موبایلمو جا گذاشتم!”…و موبایل ات یه هو از توی کیف ات..با صدای “زرررر زررررر” زنگ می زنه.اون هم چه زنگیی..چه موزیکی..به به…روح ات شاد می شه …مگه قطع می شه؟”
سه) ترم جدید ….اونی که بهش انگلیسی می اموختی…یه هو از در بیاد تو..که به تو فرانسه بیاموزه.حالا دهن تو دقیقا همون قدر بازه که دهن اون موقع کلاس تو!
نتیجه ی اخلاقی: وقتی معلم می شی..شاگردا قارچ وار ، همه جا هستن.
[ بدون نام ] *** چهار) توی ماشینت نشستی و داری شرق به غرب تهران رو گز می کنی، بعد به هزلر دلیل دلت نمی خواد تک سرنشین سواری کنی، ترمز می کنی و چند نفر رو سوار می کنی و همین طور رانندگی می کنی تا یکی از مسافرا می گه هر جا شد پیاده می شم و بعد بهت می گه : چقد می شه استاد!! *** نه:))))))))))))))))این خیلی خوووب بود استاد:)))
*** نه:))))))))))))))))این خیلی خوووب بود استاد:))) ***