هیچ کس نیست.همه رفته اند ماموریت.ماموریت خانم میم ، گل خریدن برای مراسم چهلم برادر بیست ساله شان است.ماموریت آقای ف.رفتن به عسلویه و چک کردن کارخانه است.ماموریت خانم ر ، ناهار با خواستگار محترمشان است.ماموریت آقای ی.هم تجدید دیدار با خانواده ی محترمشان در شیراز ه…و ماموریت آقای ق.هم تجدید دیدار با خانواده ی محترم شان است( که البته مطمئنم محترم تر از خانواده ی آقای ی.است که در شیراز زنده گی می کنند.نا سلامتی “دبی” جای محترمی است.کشور کشور محترمی شده.دقت کرده ای ریمیا؟) .
خلاصه که سکوت است و من و..صدای تلفن هایی که قطع نمی شوند و آقای ح.که چرت می زند و خانم ح. که رفتند جای خانم میم نشستن که مبادا سفارشی برسد و کسی نباشد که تحویل بگیرد.
در میان این همه آدم های مهم و پرماموریت…فقط من هستم که مامور هیچ کاری نیستم.تنها کاری که باید بکنم این است که بنشینم به خانه خریدن و وام و سفارش ها و خانم ح و کلاس فرانسه و خوده فرانسه و سایت سی ان ان و مدرک تسول و کتاب های نخوانده و ورزش و نقاشی و لوازم آرایشی که تمام شده است و ..مانتویی که پاره شده است و.کفشی که کفی اش در آمده و …خانه ای که وسایل اش زیر خاک مخفی شده اند و سبد لباس های چرک و میوه های فاسد شده ی یخچال و اصرار مادر کوین برای کلاس های جمعه و .. کار ِ جلال و…چه کنم چه کنم های خودم…و.سکس و …همین خرده چیزها فکر کنم .
و من باز دارم گله می کنم..و خودم خوب می دانم .و مهم نیست. و دلم می خواهد تا آخر دنیا غر بزنم. و به کسی ربطی ندارد. و من محتاج شنیده شدنم..و وقتی فرصتی و گوشی نباشد..محتاج خوانده شدن و وقتی آن هم نشود..محتاج مردن ام..محتاج زرد شدن و گندیدن ام.
یک نظر برای مطلب “”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
al *** این دور و زمونه همه دلشون می خواد غر بزنن! همه هم دارن غر می زنن! و دیگه اصولآ هیچ چیزی به هیچ کسی مربوط نیست چه برسه غر زدن تو بلاگ! ***
لولا *** وخنده های افتاده روی راه……. ***