من زاده ی امروز و دیروز نیستم…
من زاده ی کمی قبل تر از امروزم..
و برایم این “آینده” ای که از آن حرف می زنید…معنایی ندارد..
چرا که من زنده ی تنها “کمی” بعد تر امروزم …و
سهم من همان”کمی” است!…
سهم مرا باز گردانید!
کمی قبل تر از امروز……باید زبان انگلیسی می خواندم تا بتوانم” بمانم” و زنده گی کنم .زبان انگلیسی می خواندم تا بتوانم زبان ِ شاگردانم را بفهمم .
و امروز کمی بعد تر از دیروز.. باید زبان فرانسه بخوانم تا بتوانم “بروم “و زنده گی کنم.زبان فرانسه می خوانم تا دیگر ندانم که شاگردانم چه می گویند و دلتنگی شان را نفهمم.
کمی قبل تر از دیروز .. و فقط “کمی” قبل تر از امروز…پر از آرزو بودم… .برای کشورهایی که قرار بود ببینم و بازگردم و برای همه تعریف کنم که چه بود وچه شد.
و امروز کمی بعد تر از دیروز… فقط” کمی” بعد تر از دیروز…حاضرم به هر جایی بروم و…هرگز باز نگردم و برای هیچ کس تعریف نکنم که چه بود و چه شد.
کمی قبل تر از امروز…نه خیلی قبل تر…فقط کمی قبل تر…صبح ها ورزش می کردم…ظهر ها نقاشی می کردم و فیلم می دیدم…و فقط بعد از ظهر ها کار میکردم.چرا که باور داشتم …انرژی از بین نمی رود و فقط ذخیره می شود!
و حالا…امروز..کمی بعد تر از دیروز…نه خیلی بعدتر..فقط کمی بعد تر از امروز..صبح و ظهر و بعد از ظهر کار می کنم و باور دارم که انرژی اگر از دست برود…به این راحتی ها به دست نمی آید.
کمی قبل تر از امروز…و باور کن که فقط “کمی” قبل تر از امروز…هر آن چه ذهنم را مشغول می کرد..بودن بود و ماندن
و امروز_ کمی بعد تر از دیروز_ و باور کن که فقط “کمی” بعد تر از دیروز…هر آن چه دارم…فقط زفتن است و
.و هیچ کس باور نمی کند که من نه از امروز…که فقط از “کمی” بعد از امروز وحشت دارم و روزی چند بار می میرم …و از زنده شدن ام مطمئن نیستم!
یک نظر برای مطلب “”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
مینروا *** می تو! دوست دارم فرانسه بخونم ولی هیچ وقت گشادی و کار زیاد اجازه نداده! ***