یک احساس جدید…
احساسی که بعد از بیست و شش سال …برای اولین بار است آن را تجربه می کنم…و این یعنی..که دنیا هنوز پر است از احساس ها ی احساس نشده و تجربه های تجربه نشده…
۲۰ و ۲۴ درجه عرض شمالی…۲۴ درجه و ۹۴ درجه طول غربی..و این یک تجربه ی طول و عرض جغرافیایی است.
هنوز مطمئن نیستم که مرا چه شده…فقط می دانم که دلم آشوب است…
بغض مادرم..نگاه غمگین پدرم…و بازوهای برادرم که محکم مرا بغل کرده بود…و همه ی کسانی که نگاه هایشان متفاوت تر و غریب تر از همیشه بود…دل ام را می لرزاند…از هیچ چیز مطمئن نیستم…
حز این که…
باید رفت …
تا بزرگ شد…
و باید رفت…تا
دید..
و این یک تجربه ی جغرافیایی است!
یک نظر برای مطلب “هاوانا”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
پاندا *** واقعیتشو بخوای چیزی خاصی از گفته هات متوجه نشدم ولی حدس زدم که منظورت شاید به غربت باشهولی با حرفت موافقم که دنیا هنوز پر از ناشناخته ها و نامکشوفاته ***
خویشاوند *** کاملا درست گفته ای. این واقعا و صرفا یک تجربه ی جغرافیایی است. اما مطمئن نیستم که در حد همین تجربه باقی بماند. احتمالا تاثیرات حسی اش را هم به جا خواهد گذاشت. کمی تحمل و درایت لازم است. ببین، بشنو و به خاطر بسپار، همه چیز را . ***
میرا *** تو رفتی …چه دردناک است…من خفه شدمهر روز توی گوشهایت ترانه می خوانم .هر شب توی رویاهام تو را می بینم تو را حس میکنم ***