من فراموشی بگیرم…اون همه خاطره رو یادم نمی ره…
تمیز کردن ِ خانه و خرید برای یخچال ِ خالی و باز کردن چمدان ِ پر از خوراکی های خوشمزه ی مامان ها و شستن لباس ها و حمام کردن ِ کایو و ناز و نوازش و چلاندن ترنج و تورج تمام شده و حالا نشسته ام توی تاریکی ِ خنک ِ باران زده ی صبح زود ِِ این شهر که شهر ِ من نیست، اما با من و کودکم مهربان ترین است. آهنگ ِ عاشقانه ی فرزادفرزین توی گوشم است و حال و هوایم هنوز هشت ساعت و نیم جلوتر از لوکال تایم است. ادامه مطلب