…to be continued

یکی بود ، اون یکی هم نباید بود ،اما خب بود.
صبح بود.اما هوا تاریک بود .نباید بود ، اما خب به زور ِ ابر و باران ، بود.
یکی از خواب بیدار شد و گفت” آخ!”…اون یکی هم همون موقع بیدار شد و گفت” من هم!”
بعد همدیگه رو نگاه کردند.یکی با بغض گفت :” یه چیز بزرگ توی سینه مه که درد می کنه!”..اون یکی هم گفت :” یه سنگ هم توی پهلوی منه انگار”.و هردو باز همدیگه رو نگاه کردند.اون یکی برای اون یکی نگران تر بود چون میدونست که سنگ خودش رو می شه خرد کرد…اما وقتی چیزی توی سینه ی اون یکی درد بگیره..به این راحتیا نمی شه خردش کرد!…بعد اون یکی ، اون یکی رو بغل کرد و گفت” نگران نباش.درست می شه”.یکی نباید با این چیز کوچیک نگران و بغضالود می شد ، اما خب یه درد عجیبی می پیچید توش و ، نگران و بغضالود می شد.
بعد یکی از توی بغل ِ اون یکی درومد بیرون و رفت توی تراس تا روسریشو برداره…یه هو دید “اون بالای تراس ، روی چراغ ِ دیواری ، یه عالمه چوبای ریز هست و یکی دیگه هم روشون نشسته!…یکی داد زد” بیاااا”..اون یکی ترسید و سریع بیامد و گفت چی شد؟..درد؟…یکی گفت :” نه…ببین اون جا رو”.
اون یکی اون جا رو نگاه کرد و گفت :”..صبحی شد ها!!!..”…یکی و اون یکی ، یکی ِ سوم رو تنها گذاشتن و رفتن سر ِ کار.یکی برای خودش و اون یکی وقت ِ دکتر گرفت و همون جوری که درد داشت ، ابرا هی میومدن و می رفتن و یکی هم هی درد داشت…

یک نظر برای مطلب “…to be continued”

  1. ناشناس

    نازی *** من مایه ننگ و شرمساری همه ایرانیان هستم. تا عکس رو ندیدم نفهمیدم منظورت کدوم خواننده بود.حالا خوش گذشت؟ تا حالا اونجا نرفتم. به نظرم مردم فقیری داره. *** …فقیر شاید کلمه ی درستی نباشه.اما هنوز جای ِ سیلی ِ استالین روی صورتاشون هست!…اما جالبیش این جاست..که همه فکر می کنن سه دنگ ِ این کشور مال پدرشونه..ازین ور ایرانیا…ازون ور روس ها…ازون ور ترک ها..:)))))..کلا کشوری متعلق به همه است:)))))))
    *** …فقیر شاید کلمه ی درستی نباشه.اما هنوز جای ِ سیلی ِ استالین روی صورتاشون هست!…اما جالبیش این جاست..که همه فکر می کنن سه دنگ ِ این کشور مال پدرشونه..ازین ور ایرانیا…ازون ور روس ها…ازون ور ترک ها..:)))))..کلا کشوری متعلق به همه است:))))))) ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *