می ترسم از وقت هایی که نوشتن هم خوبم نمی کنه و نمی دونم چی کار باید بکنم.
می ترسم از وقت هایی که می خوام هر چی “سم” توی سَرَم هست رو بالا بیارم توی وبلاگم اما فقط “احساس” تهوع دارم و بدنم سر می شه.
می ترسم از وقت هایی که می پرسن “چته” و هیچ ندارم بگم .
می ترسم از جمعه هایی که کل روز رو می خوابم و صبح شنبه باز دیر می رسم سر کار..
می ترسم ریمیا…از این باران ها کم کم دارم می ترسم…
من حرکت ِ خون رو توی سرم چند روزه می فهمم.این عجیب نیست؟با همه ی چرخش و پیچش اش…
یک نظر برای مطلب “la peur”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
امید *** بالاخره آهنگی که معرفی کردم به درد خورد *** یاد پله های پارک ساحلی…
خروس *** یاد پله های پارک ساحلی… ***
[ بدون نام ] *** آقا من یی جایی خوندم اگر عصبانی بشیم هاا به عامل عصبانیت جواب مثبت دادیم پس نشیم بیتره . عجب نصیحتی این نصیحت. آقا ما هر جا ازش استفاد کردیم هاا زدن تو سرمون آقا حقمونو کشیدن بالا .حالا میگم هاا میخوای تو از این نصیحت استفاده نکن ***
*** ***