متاسفم که اولین شب ِ بودن ات آن طورتمام شد و اولین
اما یک وقت فکر نکنی که من این ها را تقصیر تو می اندازم .نه
خب راست اش …مطمئن ام که شب های ات دیگر مثل دیشب تمام
روزهای آدم ها این طوری است دیگر.گاهی همه ی اتفاق های بد با هم پیش
.امروز صبح هم که خودت دیدی…هنوز چشمانم باز نشده
بعد هم که شنیدی؟…مگر تقصیر ِ من است که به پسر ِ نخبه ی
بعد هم که یادت هست؟..جلوی در صدای ام کردند که ..خانم
حیف که تو ، توی لیوان بودی…والا دل ام میخواست همه ی آب
آخرش هم که خودت با چشمان خودت دیدی…هنوز کارت ام را نزده ام ، مثل
اصلا مگر تقصیر من است که همان روزی که من دیر می آیم ، میم هم نمی
خب این طوری است دیگر.گاهی همه ی چیزهای بد با هم اتفاق می افتند.اما
عادت می کنی.درست مثل ما.چیز ِ مهمی نیست.پوست ِ تو هم
عادت می کنی..به دیر آمدن های من…به خوب نبودن های من…به با بغض
محمد *** غیر از آن ماهی قرمز کوچولو٬ باید برای خانه جدید وبلاگ ات و همچنین ادبیات اعتراضی ات و شاید خیلی چیزهای دیگر به تو تبریک بگویم. *** خیلی چیزهای دیگر..مثلا..مثلا… کریسمس؟:)
مینروا *** خیلی چیزهای دیگر..مثلا..مثلا… کریسمس؟:) ***
*** آقای فلانی موهاتون! خیلی خوب بود … ***