دو نفر آمده اند داخل دفتر که شیشه های پنج طبقه را تمیز کنند.یکی شان ، حالا توی اتاق من است.یک آقای قد کوتاه و تپل که عینک زده و لباس مرتبی پوشیده.من را یاد family guy می اندازد.دست اش را که می برد بالا مدام حواس اش هست که پیراهن اش از پشت بالا نرود.پسرکش هم مدام زنگ می زند و انگار چیزی می خواهد و او با لحن خیلی مهربان و متشخص سعی می کند توضیح دهد که “بابا جان عزیزم، بابا الان سر ِ کار.گفتم که می خرم ولی حالا نه…لطفا ظهر تماس بگیر تا با هم حرف بزنیم”.بعد قطع می کند و دوباره با یک دست اسپری می زند روی شیشه ها و با یک دست روزنامه می کشد. “بابا الان سر ِکار ِ” توی سرم زنگ می زند.کاش می شد آدم هروقت اراده می کند خودکشی کند.روزی چند بار مثلا.اگر می شد، یکی از “بار” هایم همین الان بود. بس که این آقا با ادب است. بس که با شخصیت. مهربان…آبرودار…بس که انگار مرد خانواده است.
می رود سراغ آن یکی شیشه ی اتاقم.کنار که می رود چشمم یک دفعه می افتد به پنجره ی روبرو که تا امروز طبق عادت همیشه کرکره اش را سفت می بستم…کرکره کنار است و.. کوه حالا پیداست…شهر هم پیداست.گلدان های هزار رنگ IKEA ی پنت هاوس کناری پیداست…آسمان و لکه ابرهای اش هم حتی…
سکوت …فقط صدای قیژ قیژ روزنامه روی شیشه ی تمیز و هیاهوی دنیای ِ سر ِ من و دنیای ِ سر او .
پسرک اش چه می خواست کاش؟
یک نظر برای مطلب “family guy”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
فرزانه *** بمیرم برای دل پر دردت . مواظب خودت باش *** شیرین؟!…همه ی این ها درسته…تو کجا این سوال ها کجا؟!!!
aftab *** ashk rikhtam,ghose khordam,hers khordam…doa mikonam barash,baratonnnnn ***
mina *** ***
عسل *** بارانم …فکر کنم فقط باید سکوت کنم …حالم خوش نیست … ***
مینا *** باران جانم…خیلی متاسفم…. ***
دختر نارنج و ترنج *** متاسفم باران…………………………………………می دونی چقدر متاسفم باران…………………………….. ***
azadeh *** با تمام وجود و تمام ایمانم برایت دعا می کنم ***
میم *** وای باراننبودم چند روزیهر وقت که اومدم به ایمن وبلاگ موهای تنم سیخ شد از نوشته هات اما خدا رو شکر همیشه از زیبایی نوشته ات بوداما…اما اینبار ….. باران جان از ته دلم دعا میکنم ***
شیرین *** باراااااااااااااااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ف توی رودهن تصادف کرده؟؟؟؟باران ف دستاش لاک قرمز داشت وقتی تصادف کرد؟باران ف اسمش یه کم سخته؟ مثلِ فریور، فره ور، نمی دونم نمی دونم یادم نمیااااد.باران، سه شنبه ی پیش طرفِ ساعتِ ۳ رسیده بود بیمارستان؟باران؟ف رو کدوم بیمارستان بردن……؟ ***
*** شیرین؟!…همه ی این ها درسته…تو کجا این سوال ها کجا؟!!! ***