دلارهای دو هزار و پانصد تومانی ام را فروختم سه هزار و پانصد و ده تومان و حقوق دو ماهم را یک شبه به جیب زدم! به همین راحتی! بدون شنیدن هیچ حرف مفتی.بدون این که شش صبح از خانه بزنم بیرون و شش بعد از ظهر جنازه ام برگردد!..کی می گوید چرخ اقتصاد ما نمی چرخد؟…این هم چرخش..این هم نرمش.خر از خدا چه می خواهد؟..بالا و پایین رفتن مداوم دلار و حقوق دو ماه سگ دو زدن را یک شبه در آوردن. اصلا از دیشب به فکرم رسیده که بروم دلار فروش شوم!…دختر دلار فروش هم نداریم…حسابی معروف و محبوب می شوم. من که از دیشب هر شب ارزو می کنم دلار بشود هزار تومان بعد من دوباره همه ی حقوقم را دلار بخرم و بعد دوباره او که رییس جمهور من نیست برود توی یک کنفرانس خبری پای اش را بگذارد روی خون ندا و سهراب و ننه من غریبم در بیاورد و دوباره دلار خودش را بکشد بالا و من دوباره همه ی دلار های هزار تومنی ام را بفروشم چهارهزار تومان و بروم با سود پول ام یک آکواریوم کوچک برای روی میزم بخرم و برای ترنجکم غذای آمریکایی کیلویی شصت هزار تومان بخرم .
ترنج غذای امریکایی اش را می خورد و دور دهان اش را لیس می زند و بوی گل مریمی که آقای نویسنده برای ام خریده است پیچیده توی خانه و من ذهنم مشغول حساب کتاب است و گوشم به حرف های والا حضرت و منشور شورای ملی ایرانیان است و…به تنها چیزی که فکر نمی کنم و شعورم نمی رسد…”ایران ویران” است…

پ.ن.۱.

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    محمد *** خانمی به نام باران، یک سال بزرگتر شده اند. نوشته های خانمی به نام باران اما، بیشتر از این ها …تولدتان مبارک، ده انگشتی می گویم!! *** ممنونم:)
    عسل *** بنده میترسم تبریک بگم چون دوست نداری ولی برای یکسال آینده ت عشق شور سلامتی شادی و همه ی چیزهای خوب روآرزو میکنم ***
    ویولا *** ممنونم:) ***
    *** همیشه دلم میخواست استاد زبان باشم .وبلاگتو دوس دارم . سنجاقکو … ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *